پرپر زدم خیال پریدن را
پای مرا به کنج قفس بستند
من عاشق تمام زمستان هام
وقتی بهارها عربی هستند!
من دختری شدم که خزان می خواست
اینجا بهارها عربی بودند
تا دم زدم معاینه ام کردند
این پرده دارها عربی بودند
اینجا بهارها عربی بودند
من شاعری که زنده به گور افتاد
اندام تشنه اش چه خیالی کرد
آیینه تا به سنگ صبور افتاد
اینجا بهارها عربی بودند
یک کرم خسته تا بدنم را خورد؛
عاقل شدم چه خواب بدی دیدم
دیوانگی تمام تنم را خورد
پرپر زدم خیال پریدن را
این رووی کارها عربی ماندند
در من خزان جواز اقامت داشت
اینجا بهار ها عربی بودند
(تفاوت ردیف در بند اخر تعمدیه)
تاریخ ارسال :
1391/9/18 در ساعت : 11:30:0
| تعداد مشاهده این شعر :
989
متن های ارسالی برای "نقد" توسط دارنده دفتر شعر قابل مشاهده و تایید نخواهد بود و تنها توسط مسئول بخش نقدها بررسی و تایید خواهند شد. در صورتی که میخواهید نظری را خصوصی برای صاحب اثر ارسال کنید از بخش نظرات استفاده بفرمایید.