نوبت به صحبت هاي دكتر سليم مظهر رسيد ايشان فردي ميانسال بود و سيه چرده ، مثل همه پاك ها، اما قيافيه معصومانه اش كمي به هندي ها شبيه بود و خيلي دلسوزانه حرف مي زد. مي گفت دكترايش را در تهران گرفته و كوچه هاي تهران را مثل كوچه هاي لاهور مي شناسد. بعد گفت كه ايران وطن دوم ماست و آنرا خيلي دوست داريم و اين را نميدانيم به چه زباني ابراز كنيم. در زمان جنگ از اينجا حتي سرباز داوطلب براي دفاع از ايران به جبهه هاي جنگ اعزام مي شدند. پاكستان هميشه پشتيبان ايران بوده و هيچ كشوري در جهان به اندازه پاكستان حامي ايران نبوده و نيست.
بعد با حالتي كه انگار از خاطره اي ناراحت است گفت: سالها پيش تازه به تهران آمده بودم يك نفر از من پرسيدند كه شما هندي هستي؟ گفتم نه. ساعتي بعد يك نفر ديگر همين سوال را پرسيد. باز گفتم نه. تا عصر 4 نفر اين سوال را پرسيد كه ناراحت شدم. از نفر چهارم پرسيدم: ببخشيد! ميشّه از شما يه سوال بپرسم؟ گفت بفرما. پرسيدم: شما عراقي هستي؟ خيلي ناراحت شد و با عصبانيت گفت كجاي من به آن فلان فلان شده ها شبيه است؟ گفتم ناراحت نباش. منظوري نداشتم. تو به من گفتی هندی هستی من ناراحت نشدم ، چرا شما ايراني ها نمي پرسيد كجايي هستي؟ تا من راحت جواب بدم پاكستاني. چرا زود پيش داوري مي كنيد؟...
در اين لحظه آقاي قزوه با لبخند گفت ببخشيد آقاي دكتر! اصليت شما هندي نيست؟؟؟... (كه همه خنديدند.)
دكتر سليم مظهر در ادامه گفت: در 26 دانشگاه پاكستان (در مقطع فوق ليسانس) زبان فارسي تدريس مي شود كه اين تعداد در دنيا بي سابقه است. در آخر هم گفت گله مليحي از مسئولان ايران دارم و آن اين است كه راه را براي اين رفت و آمد هاي فرهنگي هموارتر كنند.
نوبت به شعر خواني آقاي محبت رسيد:
جاني كه در او نيست بدي هديه تو
يك عشق زلال ابدي هديه تو
يك دفتر و برگ برگ آن ياد خدا
اين دسته گل محمدي هديه تو
بعد از آقاي محبت آقاي "دكتر اقبال صاحب" صحبت كردند و شعر خواندند. بعد نوبت به شعر خواني خانم فليحا كاظمي رسيد كه كاكايي را مي شناخت و گفت كه ما نياز داريم كه شعر شعراي فارسي را از زبان خودشان بشنويم....
به ترتيب آقاي پرويز بيگي ، خانم عظما زرين (استاد زبان فارسي)، دكتر ناصر (استاد زبان فارسي) شعر خواندند. دكتر ناصر مي گفت ما ايران را بيشتر از ايرانيان دوست داريم و فارسي را بيشتر از اردو تدريس مي كنيم.
زبان اردو دختر نازنين زبان فارسي است كه بيش از 70 درصد آن فارسي است. بعد جمله جالب ديگري گفت: ما آقاي قزوه و كاكايي را خوب مي شناسيم و اشعار آقاي قزوه به بچه هاي ما تدريس مي شود... (بغل دستي ام با شيطنت گفت: بيچاره اين بچه ها كه چه ياد ميگيرند...)
دكتر سليم مظهر
موضوعات :
تاریخ ارسال :
1390/3/4 در ساعت : 4:53:48
| تعداد مشاهده این شعر :
1184
متن های ارسالی برای "نقد" توسط دارنده دفتر شعر قابل مشاهده و تایید نخواهد بود و تنها توسط مسئول بخش نقدها بررسی و تایید خواهند شد. در صورتی که میخواهید نظری را خصوصی برای صاحب اثر ارسال کنید از بخش نظرات استفاده بفرمایید.