ایمیل :   رمز عبور :        فراموشی رمز؟  


آخرین نقدها
نام ارسال کننده : جابر ترمک
درود بر اساتید گرانقدر.... - شعر زیبای استاد و نظرات خوب اساتید را خواندم. تنها چیزی که به نظرم آ   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : ابراهیم حاج محمدی
با سلام و درود. - بر خلاف دیدگاه سرکار خانم بهرامچی بر این باورم که شاعرانگی در بیت بیت این غزل که   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : صادق ایزدی گنابادی
سلام - - گرچه حقیر به استقلال بیت در غزل اعتقاد دارم و کلا چالش ایجاد کردن در خصوص عدم تناسب د   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : مهسا مولائی پناه
   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : حنظله ربانی
درود - متنی ساده بود تا شعر - هم از نظر ساختار و هم از نظر محتوا - دور از شعر بود - اشعار   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : محمد یزدانی جندقی
سلام محمد علی رضا پور عزیز شاعر گرانقدر . - حقیر را به خوانش اشعارتان فرا خوانده اید ؛ از حسن اعتم   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : محمدعلی رضاپور
سلام و درود بر استاد گرانقدرم جناب خادمیان عزیز! - - استادبزرگوار! فرموده تان درست است و حقیر ه   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : صدرالدین انصاری زاده
فرد اعلی نباشیم! - """""""""""""""""""""" - نمی دانم در ادبیات این کشور چه می گذرد. بهتر بگویم:   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : اله یار خادمیان
سلام و درود میلاد مسعود امام زمان بر شما مبارک باد - - جناب رضا پور عزیز بیت ششم مصرع اول   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : رضا محمدصالحی
سلام و عرض ادب - از استاد صفادل همیشه اشعار خوب خوانده ام و این بار نیز ، ضمن احترام به نظر سرکار   ....    لینک شعر مورد نظر


آرشیو کامل



Share



بعد از آن اتفاق گرم

اي كاش با من مثل گلها مهربان بودي
يا اين هميشه در قفس را آسمان بودي

اما هميشه بوي باروت از تنت مي ريخت
نامطمئن چون زاغه اي در پادگان بودي

چون بادهاي موسمي يكباره مي رفتي
آنقدر سرعت داشتي كه ناگهان بودي

گاهي تبسم از لبت مي ريخت روي فرش
معصوم تر از خواب هاي كودكان بودي

يا عصرها وقتي كه بابا خسته برمي گشت
در لابه لاي خانه ي ما عطر نان بودي

اين را بدان با آنكه خود را مختصر خواندي
مثل اتم يك ذرّه اما خود جهان بودي !!

هر چند عمري رفته از آن اتفاق گرم
در خواب هايم آمدي ديدم ... جوان بودي...!


مجتبي اصغري فرزقي - مشهد
وبلاگ : http://mo1351.blogfa.com/ 

کلمات کلیدی این مطلب :  باروت ، گلها ، مهربان ، اتم ، بادهاي موسمي ، سرعت ،

موضوعات :  عاشقانه و عارفانه ،

   تاریخ ارسال  :   1391/8/15 در ساعت : 11:58:8   |  تعداد مشاهده این شعر :  1102


کسانی که این شعر را می پسندند :

ارسال نقد و نظر برای اعضا

   
ارسال نظر برای غیر اعضا







متن های ارسالی برای "نقد" توسط دارنده دفتر شعر قابل مشاهده و تایید نخواهد بود و تنها توسط مسئول بخش نقدها بررسی و تایید خواهند شد. در صورتی که میخواهید نظری را خصوصی برای صاحب اثر ارسال کنید از بخش نظرات استفاده بفرمایید.

علی‌رضا دل‌خوش
1391/8/16 در ساعت : 9:31:0
بسيار زيبا بود استاد. مخصوصا پايان بسيار دلچسبي داشت. در مورد مرقومه تان در خصوص شعر " در شهر شما" ، منظورتان را دقيق متوجه نشدم.
دکتر آرزو صفایی
1391/8/15 در ساعت : 13:18:48
سلام بر شما
سروده تان بر دل نشست
دست مریزاد
زهرا شعبانی
1391/8/16 در ساعت : 10:19:44
سلام جناب اصغری فرزقی
غزل زیبا و دلنشینی بود هرچند من آخرش نفهمیدم مخاطب تون کی می تونه باشه!!
در هر صورت از خواندنتان خوشحالم
پایدار باشید
علی رضا آیت اللهی
1391/8/15 در ساعت : 15:32:59
سلام به شاعر ارجمند و گرامی
شعری است بسیار زیبا و روان
عاشقانه است امٌا :
در مصراع اوٌل منظور از گل ، عاشق است یا معشوق یا شخص یا عنصر ثالث ؟
با توجه به چهار بیت اوٌل با یک « معشوق » سنٌتی روبرو هستیم ؛ امٌا
در بیت پنجم انگار که این مخاطب کودکِ شاعر است ؟!
حالا بگذریم از اینکه معشوق ، کودک یا اصولا" هر انسانی را به عطر نان می شود تشبیه کرد یا خیر
خود را مختصر خواندن هم از تشبیهات محجور و غیر معمول می نماید تا...
... تا اینکه در سطر آخر بیش از همه کودک و شاعر و همسر ( که همه دائم اند ) به زیر سوال می روند و لااقل خواننده ای مثل بنده را گیج و مات و مبهوت باقی می گذارند...
موفق و موید بوده باشید انشاء الله .
محمدعلی شیخ الاسلامی (شیوا)
1391/8/16 در ساعت : 9:2:13
سلام
زیبا و یکدست بود
به تصور بنده این شعر برای مادر بود . حدسم درست است ؟

آنقدر سرعت داشتي كه ناگهان بودي

به هرحال بهره بردم
عباس خوش عمل کاشانی
1391/8/17 در ساعت : 9:11:20
درود بر شما.شعری بس صمیمی و از آثار مانای جناب عالی است.واقعا محظوظ شدم.دست مریزاد.
محمود کریمی‌نیا (کریما)
1391/8/17 در ساعت : 12:10:43
سلام آقاي اصغري

شعر شما را بار ها خواندم مرا با خود به گذشته هاي دور برد.

دست مريزاد.
علی میرزائی
1391/8/15 در ساعت : 12:29:39
سلام جناب اصغری نازنین
رگه ای از حزنی عمیق در این غزل جاری است
که بر ر دل بنده هم نشست.
زنده باشید
بازدید امروز : 3,947 | بازدید دیروز : 19,763 | بازدید کل : 123,962,547
logo-samandehi