ایمیل :   رمز عبور :        فراموشی رمز؟  


آخرین نقدها
نام ارسال کننده : جابر ترمک
درود بر اساتید گرانقدر.... - شعر زیبای استاد و نظرات خوب اساتید را خواندم. تنها چیزی که به نظرم آ   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : ابراهیم حاج محمدی
با سلام و درود. - بر خلاف دیدگاه سرکار خانم بهرامچی بر این باورم که شاعرانگی در بیت بیت این غزل که   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : صادق ایزدی گنابادی
سلام - - گرچه حقیر به استقلال بیت در غزل اعتقاد دارم و کلا چالش ایجاد کردن در خصوص عدم تناسب د   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : مهسا مولائی پناه
   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : حنظله ربانی
درود - متنی ساده بود تا شعر - هم از نظر ساختار و هم از نظر محتوا - دور از شعر بود - اشعار   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : محمد یزدانی جندقی
سلام محمد علی رضا پور عزیز شاعر گرانقدر . - حقیر را به خوانش اشعارتان فرا خوانده اید ؛ از حسن اعتم   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : محمدعلی رضاپور
سلام و درود بر استاد گرانقدرم جناب خادمیان عزیز! - - استادبزرگوار! فرموده تان درست است و حقیر ه   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : صدرالدین انصاری زاده
فرد اعلی نباشیم! - """""""""""""""""""""" - نمی دانم در ادبیات این کشور چه می گذرد. بهتر بگویم:   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : اله یار خادمیان
سلام و درود میلاد مسعود امام زمان بر شما مبارک باد - - جناب رضا پور عزیز بیت ششم مصرع اول   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : رضا محمدصالحی
سلام و عرض ادب - از استاد صفادل همیشه اشعار خوب خوانده ام و این بار نیز ، ضمن احترام به نظر سرکار   ....    لینک شعر مورد نظر


آرشیو کامل



Share



قطار آرزوها....
اهای دنیا؟ کجا؟وایستا؟


قطار آرزوهایم را کجا می بری؟ 
اینجا که آفتابی نیست،،این همه تکاپو چرا؟
وقتی از درد منها شدن صفر میشویم
و افسارها را به دیوارمیخکوب کرده اند،
نمیدانم شوق چه معنی دارد؟
این باران دیگر بوی کاهگل را نمی آورد
اینجا ،خدا و پیامبر جای هم را پر میکنند،
صبح نشده قصه های هر شب مادربزرگ معنا میشود
و فردا روز جهانی مرگ نامیده خواهد شد
حتی اگر قرار باشد یک سیب رادونیمه کنیم

موضوعات :  سایر ،

   تاریخ ارسال  :   1391/8/13 در ساعت : 0:20:11   |  تعداد مشاهده این شعر :  3155


کسانی که این شعر را می پسندند :

ارسال نقد و نظر برای اعضا

   
ارسال نظر برای غیر اعضا







متن های ارسالی برای "نقد" توسط دارنده دفتر شعر قابل مشاهده و تایید نخواهد بود و تنها توسط مسئول بخش نقدها بررسی و تایید خواهند شد. در صورتی که میخواهید نظری را خصوصی برای صاحب اثر ارسال کنید از بخش نظرات استفاده بفرمایید.

مجید ملک زاده (موج)
1391/8/13 در ساعت : 18:49:28
سلام و احترام
ضمن تشکر از استاد سیاوش پور عزیز بابت نقد کامل و شاملشان.
تنها بحثی که باقی می ماند این است که منظور بنده از خدا و پیامبر چیست
در این قسمت منظور بنده از خدا و پیامبر فقط یک مثال بوده است-مثالی که شاید بتوان گفت بهترین مثال برای نشان دادن جایگاه هاست.و هرگز منظورم دست بردن به اعتقادات خودمان نیست.
امیدوارم توجیه شده باشید -در غیر اینصورت اشکال از بنده و شعرم است که مخاطب را توجیه نمیکند
یا حق
سیاوش پورافشار
1391/8/13 در ساعت : 17:54:53
سلام و عرض ادب
من از تک تک ابیات این شعر لذت بردم و همه ابیات را بصورت مجزا در حد بسیار خوب شعر می دانم ترکیباتی مثل
درد منها شدن- افسار به دیوار میخکوب شدن -روز جهانی مرگ
ترکیابت بدیع و زیبایی هستند که قطعا مخاطب دست پر از این شعر بر می گردد. در ابتدا که شعر خوانده می شود احساس می شود ارتباط عمودی شعر ضعیف است اما بعد از چند بار خواندن متوجه می شوی همه سکانس ها اگرچه متغییرند در یک جهت حرف می زنند شاید منظور شاعر از میخکوب شدن افسارها دلیلی برای حرکت نکدن قطار آرزوهای او باشد اگرچه مراد او می خواهد ارزوهای او را با قطاری از اینجایی که شاعر تعریف کرده و بارانش بوی کاهگلی نمی دهد ببرد.
اما نکات لازم برای تقویت این شعر:
1-این نظر شخصی بنده است و حتما لازم الاجرا نیست تغییر زیاد سکانس در شعر ارتباط درونی شعر را پیچیده می کند و به قول معروف از یک شاخه به شاخه دیگر پریدن مخاطب را سردرگم می کند شما به شعر باغ بی برگی مرحوم اخوان ثالث بنگرید نمونه زیبایی از عدم تغییر فضای تصویری زیاد شعر یا به تعبیر این نقد سکانس است
2-این شعر از نظر فرم احتیاج به ویرایش دارد و ظاهر آن به متن انشایی می خورد به قول نیما نباید مصاریع را آنقدر بکشیم یا بفشاریم که همقد شوند
3-مصرع اینجا ،خدا و پیامبر جای هم را پر میکنند، مقداری تعقید معنوی ایجاد می کند تعقید معنوی اصطلاحی در علم فصاحت است اولا هم خدا و هم پیامبر اولی وجودی مقدس و دومی موجوی مقدس است اگر این ترکیب بار معنایی منفی القا کند شاعر راه خوبی نرفته اگر بار معنایی مثبتی داشته باشد مخاطب باید فکر کند این چه منظوری داشته است مگر خدا و پیغمبر خلاف هم هم حرف می زنند؟!!
محمدعلی شیخ الاسلامی (شیوا)
1391/8/14 در ساعت : 14:35:12
سلام دوست عزیز
شعر خوبی ست اما مهم تر آن که ایینه ای ست از یک ذهن خلاق و این مهم است . به نظر من بهتر است شعر نثر را به همان شیوه ی مرسوم بنویسیم . شکستن مصرع ها درک تداعی شعر ( و نه معنی) را بهتر می کند .
قطار آرزوهایم را کجا بردی ؟
این جا که آفتابی نیست ،
این همه تکاپو چرا ؟
شعر با سوال محتومی شروع می شود . شروع شعر که در شعر کلاسیک مطلع نامیده می شود بسیار امر مهمی است . چینش دلبرانه واژگان ، رکن اساسی مطلع است . شما با طرح یک جمله ی استفهامی و به کار گیری ترکیب زیبای قطار ارزوها شروع موفقی داشتی . تنها چیزی که می توانست این شروع خوب را کامل کند ساخت ترکیب تازه ای به جای قطار ارزوها بود که ساخته ی شما نیست . مثلا جناب محمود کریمی نیا در همین سایت شعری با عنوان قطار ارزو دارند . کتاب شعر ی با همین عنوان از داوود لطف الله انتشارات سوره منتشر کرده و در موسیقی پاپ هم آهنگی به این نام هست . و ...
ارتباط افتاب و تکاپو البته زیباست . در مقاله ای در باره مارکز می خواندم که آفتاب در داستان های مارکز و یوسا نشان دهنده جامعه ای در حال تکاپو است .
ادامه:
وقتی از دردِ منهاشدن
صفر می شویم
و افسارها را
به دیوارها
میخکوب کرده اند
نمی دانم شوق چه معنی دارد ؟
با این گونه نوشتارِ نردبانی ، هم مشتری معنی پسند مشتری شعر شماست هم او که به ادراک تداعی ها دل بسته است
شعر در این بند ادامه ی همان بند اول است .
جمله ی اول شعر معرکه ست . از درد منهاشدن صفر شدن ، اتفاق عجیبی در شعر است و این اتفاقی نیست . بی شک خلاقیت بالای شما این مکاشفه را فراهم آورده است .
شما با کاردانی بسیار پس از این مصرعِ ناب ، جمله ی ساده فهم تری آورده اید .
افسار ، دیوار ، میخکوب دربرابر شوق به زیبایی فضای درنگ دردناکی را ایجاد کرده اند . قرار گیری یک جمله خبری در برابر یک جمله از نوع استفهام انکاری کار را زیباتر کرده است . نمی دانم شوق چه معنی دارد ( می دانم که معنی ندارد) .
این باران دیگر
بوی کاهگل را نمی آورد
میخکوب شدن افسار به دیوار طویله ی اسب ، تداعی دیوارهای کاهگلی را می کند . که می خواستی باشد و نوستالژی زمان های زیباتر گذشته را زنده کند . و اما با باران بی حاصل سرشار از دود و آلودگی زندگی در شهر چه شوقی می توان داشت. زمانی اسب ها با بوی کاهگل باران خورده مست می شدند و سر شوق می آمدند . اما حالا چه ؟
این بند با فراهم آوردن فضای ابرالود و بارانی اولا تاکید دوباره ای بر نبودن آفتاب در بند اول است . دوما حالا که فضای افتابی نیست که مستی بخش تکاپو باشد ، باران هم که بوی مستی بخشی ندارد . دیگر چه شوقی چه تکاپویی ؟
می رسیم به جمله ی محوری شعر :
اینجا
خدا و پیغمبر
جای هم را پر می کنند
پیام جاودانه ی این شعر همین است . تناقض دردناکی که متاسفانه از واقعیتی دردناک تر خبر می دهد. پیامبران آمده اند که انسان ها را از بت پرستی نجات دهند و حالا ( در این فضای ابرآلود بی آفتاب که کسی نیست تا حیله ها را بازشناسد) خود به بت تبدیل شده اند . و کاش فقط همین بود . مدعیان تبلیغ ادیان به جای پیامبر و خدا نشسته اند و سقف معیشت بر ستون شریعت برساخته اند و احکام خود را حکم خدا و پیغمبر می دانند .

صبح نشده
قصه های هرشب مادر بزرگ
معنا می شود

قصه های مادربزرگ برای کودک بی معنی ست . کودک به پیام اصلی این قصه ها پی نمی برد . اما شاعر ما پس از مکاشفه ی زود هنگام جمله ی محوری شعر ، به ناگاه انگار تمام پرده ها از پیش روی پندارش برداشته می شود و به معنی قصه ها پی می برد . ترکیب صبح نشده به زیبایی نبودن آفتاب را در بند اول به طریقی دیگر یاداور می شود . تا اینجا فکر می کردیم که چون هوا بارانی و ابری ست ، آفتابی نیست . اینجای شعر می فهمیم که نه ، اصلا شب است . شبی ابری .
این درک و دریافت کمک بسیار زیادی به پیشبرد شعر می کند .
شعر اصرار زیادی به کوتاه بودن دارد . فشردگی زبان اتفاقا کار را زیباتر کرده است .
وقتی آفتابی نیست و شوق و تکاپویی نیست . و پیامبران را به جای خدا نشانده اند ، شاعر به یاد پایان جهان می افتد و این پایان را با عنوان « روز جهانی مرگ » می نامد .
و فردا
روز جهانی مرگ
نامیده خواهد شد
حتی اگر قرار باشد
یک سیب رادونیمه کنیم
جمله ی پایانی شعر خاتمه ی پخته و بارآوری ست اگرچه دردناک است . دیگر جایی برای پرواز ارزوها نیست . دیگر نمی توان به مهربانی هم دل بست . دیگر هیچ مهربانی را این جادو نیست که جهان را از نابودی نجات دهد . حتی اگر این مهربانی در قالبی اساطیری به « دو نیمه کردن سیب » که تقسیم عادلانه ی محبت را فراخاطر می اورد ، شبیه باشد .

دوست عزیز !
شعر زیبایی بود . نمی دانم در دریافت ان چقدر قرین سعادت بوده ام . اما ممنون که وقتم را با این شعر استعاری زیبا خوش کردی .
حمید خصلتی
1391/8/17 در ساعت : 0:57:50
اینجا خدا وپیامبرجای هم را پر میکنند.!!!!!
اینگونه سطر ها امروز در اشعار زیاد پیدا میشوند.گاهی شاعری توصیه میکند به امام زمان که نیا!گاهی ظهور را خیلی بچه گانه به مسخره میگیرند و صدای هیچ منتقدی بلند نمی شود چرا؟چون با فلان تکنیک شاعر ساختار شکنی کرده.یا رندانه با عبور از خط قرمز های تقدس یک زیبایی مصنوعی برای نوشته اش ایجاد کرده است.

چه خوب شد این شعر از ملک زاده ی عزیز است که هم من خوب میشناسمش وهم او مرا.چرا که اگر با شعر کس دیگری اینگونه روبرومی شدم انگشت اتهام برای ضربه زدن به شعر جوان ونحله ی سپید به سویم بی شک دراز میشد.اما در این سطرشاعر جوان ما از خطوطی گذشته است که در فرهنگ ما سعی میکنند با احترام به ان نگاه کنند.اما اصلا صحبت این نیست.مقایسه ای محکوم به شکست در این سطر انجام شده است.شاعر بی شک قصد داشته است از واژه های خدا وپیامبر برای ایجاد اتفاقی خوشایند در شعر بهره ببردکه اینگونه نشده است

درست است زبان شاعرانه زبانی است که می شود بسیاری از پدیده ها را جای پدیده ای دیگر گذاشت وبه مدد آرایه هایی چون کنایه،استعاره ومجاز ،حتی دروغ هایی هنر مندانه در شعر اتفاق می افتد وهر چه این دروغ ها به تعبیری دروغ تر باشد شعر زیباتر است ولی در این سطر مقایسه ای انجام گرفته است که از بدیهیات است جایی برای خدا در نظر گرفتن و جای پیامبر را پر کردن ممکن است در نهایت به یک بازی زبانی در شعر بیانجامد ولی عبوری تلخ ومذموم از خط قرمزی بزرگ است

شاعر با نگاه های موشکافانه وهنر مندانه اش به دیگران راه ورسم دیگر گونه دیدن را می اموزد نه اینکه خو.د سراغاز تساهل وتسامح هایی بشود که فرهنگ وگاه دین را مورد هجوم خود قرار میدهد.
در مورد نوشته ای که در این سطر آمده است من نمی گویم جناب شاعر اینگونه قصدی داشته است.بی شک نداشته ولی با توجه به اینکه شعرهایی اینگونه در شعر امروز کم نیستند به نوعی تقدس زدایی دیده می شود که بهتر است تذکر داده شود.چرا که اگر یاد اوری نشود این حرکت ها خود پایه گزار نگاه هایی بس اشتباه تر در آینده خواهند بود
اما از این که بگذریم

در این شعر با چند سطر روبرو هستیم که ارتباط طولی ضعیفی با هم دارند وحتی گاهی هیچ ارتباطی بین سطر ها وجود ندارد:
وقتی از درد منها شدن صفر میشویم
و افسارها را به دیوارمیخکوب کرده اند،

سطر ابتدایی بسیار سطر هنرمندانه وزیبایی است ولی در ارتباط با سطر بعد هیچ منطق تصویری وهیچ دلیل قانع کننده ای برای در کنار هم قرار گرفتن دوسطر دیده نمی شود.
وقتی از درد صحبت می شود ،چه ارتباطی بین افسارها و درد وجود دارد؟ علاوه بر این وقتی سطر بالایی با می شویم تمام شده وسطر دوم با واو عطف به جمله قبل وصل میشود یعنی اینسطر در ادامه جمله قبل آمده است...یعنی افسارهای...مارا به دیوار میخکوب کرده اند؟

در ادامه ی شعر اتفاق قابل تقدیری در شعر نیفتاده است هرچند نقطه ضعف خاصی هم دیده نمی شود ولی یک روند کاملا یکنواخت و کمتر شاعرانه را طی کرده است تا می رسد به دو سطر پایانی:

و فردا روز جهانی مرگ نامیده خواهد شد
حتی اگر قرار باشد یک سیب رادونیمه کنیم

این دوسطر اگر با اندکی پرداخت با هم ارتباط بیشتری پیدا می کردند پایانی زیبا برای شعر بودند.هرچند هر سطر به تنهایی سطری موفق است ولی ارتباط اینکه فردا روز جهانی مرگ است با دونیمه شدن سیب چندان روشن نیست..حتی اگر قرار باشد سیب را دو نیمه کنیم


برای این شاعر جوان آرزوی موفقیت میکنیم.


نام ارسال کننده :  فریبا     وب سایت ارسال کننده
متن نظر :
زیبا بود
محمدعلی شیخ الاسلامی (شیوا)
1391/8/14 در ساعت : 14:57:12
خصوصی
پیشنهاد می کنم اگر با سلیقه ات جور می شود شعر را اینگونه بنویسی . من اینگونه برای خودم نوشتم و خواندم . بجز عادت امثال من ، فکر می کنم موثر باشد . ببخش اگر جمله ی اول شعرت را در نقد به جای می بری ، بردی نوشتم . اشتباه تایپی بود .

قطار آرزوهایم را کجا می بری ؟
این جا که آفتابی نیست ،
این همه تکاپو چرا ؟

وقتی از دردِ منهاشدن
صفر می شویم
و افسارها را
به دیوارها
میخکوب کرده اند
نمی دانم شوق چه معنی دارد ؟

این باران دیگر
بوی کاهگل را نمی آورد

اینجا
خدا و پیغمبر
جای هم را پر می کنند

صبح نشده
قصه های هرشب مادر بزرگ
معنا می شود

و فردا
روز جهانی مرگ
نامیده خواهد شد
حتی اگر قرار باشد
یک سیب رادونیمه کنیم
----------------------------------
ممنون استاد
اما بحث عمومی و خصوصی نیست
ما این جاییم برای پیشرفت،برای کمک به همدیگر و اگر از نقد دیگران ناراحت شویم دیگر منتشر کردن آن هم معنا ندارد
در پایان از تمام کمک هایتان ممنونم.باشد که فرداها پیشرفت های خود را مدیون شما و بزرگانی مانند شمابدانم.
سید حکیم بینش
1391/8/14 در ساعت : 18:22:28
درود بر شما جالب بود
علی رضا آیت اللهی
1391/8/13 در ساعت : 18:12:46
سلام به شاعر گرامی
دینامیک جهان را از استاتیک خود منها می کنید و به صفر می رسید ؟...استبعاد ذهنی خواننده با خوانندگان یا اکثر خوانندگانش وی را مهجور می سازد . تشبیهاتی مهجور ، لااقل برای من و امثال من ، بر این فاصله می افزایند . شعری می شود خارج از فهم عموم و نه مردمی ...
شعر ، بسیار زیباست ، بسیار زیباست
برداشت هائی با معنی هم از آن دارم ، امٌا ...
امٌا مشتری نمی شوم . یعنی مطمئن نیستم که مشتری بشوم ....
موفق و موید بوده باشید انشاء الله .
-----------------------------------
سپاس استاد
امیدوارم مساعدت ویاری شما دوستان عزیز،بنده حقیر را دررسیدن به هدفم یاری کند
پیروز و سربلند باشید
محمدعلی شیخ الاسلامی (شیوا)
1391/8/14 در ساعت : 18:53:12
دوست دارم نظرت را راجع به خوانشم از شعرت که در بخش نقد آمده است را هم بدانم
-------------------------
درود استاد
اینشعر چون قبلا در ذهنم شکل گرفته است تغییری ایجاد نشد اما یقینا در ذهن دیگر مخاطبان جلوه ای بهتر را تداعی خواهد کرد
ممنون از راهنماییتون استاد
یا حق
بازدید امروز : 52,653 | بازدید دیروز : 31,480 | بازدید کل : 123,216,964
logo-samandehi