شاه مردان*
	گفت : حیدر! ؛ گفتمش : آری ، علی است 
	« لافتی »** نزد عَدُوٌانِ جَلی است ....
	گفت : سرور ! ؛ گفتمش : آری ، علی است 
	« کنت و مولاه »***اش موءید بر ولی است .
	گفت : اختر!؛ گفتمش : آری ، علی است 
	ماه و مهتاب است نور انزلی است ....
	گفت : برتر ؛ گفتمش : آری ، علی است 
	جانشین است و جواب ما « بلی » است
	گفت : « اکملت و لکم ... » ، بهر چه بود ؟
	گفتمش : یعنی نه تنها  مُبدَلی  است ...
	گفت : اکبر ! ؛ گفتم : او دیگر خداست
	از بزرگیِ وی اَش « مولا » علی است*****
	* و نه « شاه عرب » !...
	**  لافتی الا علی ، لا سیف الا ذوالفقار
	*** من كنت مولاه فهذا علي مولاه
	****الیوم اکملت لکم دینکم... ( آیه سوٌم از سوره مائده )
	اوایل دهه 1350 بود ؛ در شهر یزد ، و در مجلس جشنی که به مناسبت امیر مومنان علی (ع) برپا شده بود . دیدم « عموی شاعر » بزرگترم دارد از مجلس خارج می شود ؛ به دنبالش دویدم و این شعر را که تحت تاثیر مجلس و مدیحه سرائی های درویشان نعمت اللهی در آنجا سروده بودم به دستش دادم . نگاهی به شعر انداخت و گفت : خوب ، منظور ؟ . پاسخی نداشتم که بدهم . دست در جیبش کرد و نسخه ای از شعر زیر را که با جوهر سبز نوشته بود به من داد :
	 
	ای امیر عرب  ای کآینه غیب نمائی
	بر سر افسر سلطان ازل ظلٌ همائی
	این نه مدح تو بود پیش خردمند سخندان
	که عدو بندی و لشکر کشی و قلعه گشائی
	در پس پرده نهان بودی و قومی به ضلالت
	حرمت ذات تو نشناخته گفتند خدائی
	پس چه گویند ندانم گر از این طلعت زیبا
	پرده برداری و آنگونه که هستی بنمائی
	چه مدیح آرمت ای آنکه تو خود عین مدیحی
	چه ثنا خوانمت ای آنکه تو خود محض ثنائی
	سوخت اندر طلبت جان « طراز » و نزند دم
	تا نگویند که مطلوب چو من بی سر و پائی
	 
	همانطور که مشاهده فرمودید شعر از طراز یزدی است .
	فردایش به دفتر عمویم رفتم ؛ و گفتم شعر بسیار زیبا و روان و مستحکمی به من دادید . گفت : خوشت آمد ؟ . گفتم : مسلما" . گفت : آیا شعر فقط ، یا تقریبا" فقط ، برای این است که خوشمان بیاید؟ ؛ اسکلتی راست و ریست داشته باشد ؟ یا اصل بر پیام ( هدف ) شعر است ؟.
	سالها بعد در همایشی بزرگ از شعر معاصر در فرانسه ، یک سخنران از بزرگان ادبیٌات فرانسه ، که استاد « نقد ادبی » ما هم بود می گفت :
	شعر ، وقتی زیبا و روان و منسجم ( بدون اغلاط دستوری و صنع شعری ) و دل انگیز سروده شده باشد ، ابزار خوشآمد خواننده یا شنونده ، طرح جایگاه شاعر و ارتقاء مقام وی درجامعه است : ارتقاء مقام و نفع شخصی بیش از هرچیز. شعر در این صورت قبل از هرچیز « ابزار پیشرفت شخصی » و کمی هم از سرِ « خود خواهی » است .
	
	البته شعر باید زیبا ، روان ، حتی الامکان منسجم و ( فارغ از ایرادات به اصطلاح « بنی اسرائیلی » که برخی در جهت « اظهار فضل » می گیرند ) و بدون اغلاط بزرگ و مهم دستوری و صنع شعری باشد ؛ امٌا :
	 
	هدف شعر باید خدمت به مردم ، ارتقاء فرهنگ جامعه ، پیشرفت و توسعه و تعالی و بنابر این به نوعی « آمو زش » یا « فایده اجتماعی » باشد که ارزش شعر و شاعر را والاتر و بسیار والاتر نماید .
	
	تحت تاثیر گفته های آن دو اصلاحاتی در این شعر صورت گرفت و به ویژه بیتی که در ستایش جنگجوئی ( و نه دفاع ) بود حذف شد . یا علی (ع)
	 
	عید غدیر بر همه ی شما عزیزان مبارک باد