ایمیل :   رمز عبور :        فراموشی رمز؟  


آخرین نقدها
نام ارسال کننده : جابر ترمک
درود بر اساتید گرانقدر.... - شعر زیبای استاد و نظرات خوب اساتید را خواندم. تنها چیزی که به نظرم آ   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : ابراهیم حاج محمدی
با سلام و درود. - بر خلاف دیدگاه سرکار خانم بهرامچی بر این باورم که شاعرانگی در بیت بیت این غزل که   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : صادق ایزدی گنابادی
سلام - - گرچه حقیر به استقلال بیت در غزل اعتقاد دارم و کلا چالش ایجاد کردن در خصوص عدم تناسب د   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : مهسا مولائی پناه
   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : حنظله ربانی
درود - متنی ساده بود تا شعر - هم از نظر ساختار و هم از نظر محتوا - دور از شعر بود - اشعار   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : محمد یزدانی جندقی
سلام محمد علی رضا پور عزیز شاعر گرانقدر . - حقیر را به خوانش اشعارتان فرا خوانده اید ؛ از حسن اعتم   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : محمدعلی رضاپور
سلام و درود بر استاد گرانقدرم جناب خادمیان عزیز! - - استادبزرگوار! فرموده تان درست است و حقیر ه   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : صدرالدین انصاری زاده
فرد اعلی نباشیم! - """""""""""""""""""""" - نمی دانم در ادبیات این کشور چه می گذرد. بهتر بگویم:   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : اله یار خادمیان
سلام و درود میلاد مسعود امام زمان بر شما مبارک باد - - جناب رضا پور عزیز بیت ششم مصرع اول   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : رضا محمدصالحی
سلام و عرض ادب - از استاد صفادل همیشه اشعار خوب خوانده ام و این بار نیز ، ضمن احترام به نظر سرکار   ....    لینک شعر مورد نظر


آرشیو کامل



Share



زبان دمنده در گره ها
اذا ما زلزلت برخوان / نظر را در زلازل کش
مولانا- کلیات  شمس-

......................................

بادها
سینه اش را شکافته اند
مرغان مردار خوار
تکه تکه های  روحش را
بو می کشند
در رگ های متورم
حجاز،
جنازه ی مغموم باکره ای
که از گور برخاسته
در لیله المبیت
سایه اش
به شکل هلالی سرخ
افتاده بر دنده های یک مرد
تا آب از سر این شهر بگذرد
بگذرد محمد از حماله الحطب،
" زبان دمنده در گره ها"
باز شود ،
در سنگی بیت ُ الله
و نور منتشرِ از
 دهان تنیده ی عنکبوت ها
به ذهن جهان سرایت کند :
که اذا ما زلزلت برخوان *
تا گلوی هر نخل
تبری شود
میان انگشتانت
تا ساق  بلندِ دخترکان قریش
به اشهد تو بشکندو
به خاک افتد عُزّی...
باید که این قوم
بگذرند
سال ها
در ذهن هراسیده ی خُم
چون مرگِ خوابیده
میان پیرهنت!
تا بیدار شوند
از شهنه ی زین ها و
زنگوله ها
که این وداع
واقعه ای بزرگ 
در سر دارد ؛
-این بار
دست خیبر
از آستین کدام مرد
 بیرون خواهد آمد؟
کلمات کلیدی این مطلب :  سیده فاطمه صداقتی نیا- غدیر ،

موضوعات :  آیینی و مذهبی ،

   تاریخ ارسال  :   1391/8/11 در ساعت : 10:30:59   |  تعداد مشاهده این شعر :  1299


کسانی که این شعر را می پسندند :

ارسال نقد و نظر برای اعضا

   
ارسال نظر برای غیر اعضا







متن های ارسالی برای "نقد" توسط دارنده دفتر شعر قابل مشاهده و تایید نخواهد بود و تنها توسط مسئول بخش نقدها بررسی و تایید خواهند شد. در صورتی که میخواهید نظری را خصوصی برای صاحب اثر ارسال کنید از بخش نظرات استفاده بفرمایید.

سیاوش پورافشار
1391/8/11 در ساعت : 18:37:45
درود بانو
از ترکیبات زیبای شعرتان محظوظ شدم

سلام استاد
سپاس از لطفتان
معصومه عرفانی (عرفان)
1391/8/12 در ساعت : 11:23:21
سلام خانم صداقتی نیا عیدتون مبارک

سپاس بانو
عید شما هم مبارک
پیروز و سربلند باشید
طه افضلی
1391/8/12 در ساعت : 2:39:26
سلام سیده ی گرامی

شعر زیبایی بود

عید مولا (ع) بر شما مبارک

...
سلام بر برادرمان طه افضلی
سپاس
عید بر شما و خانواده ی محترمتان مبارک...
وحیده افضلی
1391/8/11 در ساعت : 17:4:31
درود عزیزم

زیباست

عیدت مبارک نازنین


سپاس عزیزم
عید تو هم مبارک...شاد باشی همیشه
عالیه مهرابی
1391/8/12 در ساعت : 3:46:31
سلام
چطوری دوست خوبم. عیدت پیشاپیش مبارک . راستی موفقیت جدیدت را هم تبریک میگم . شعرت هم بسیار زیبا بود . با علی


سلام عالیه ی عزیزم...دوست متین و شاعر محبوبم...
نظر لطفته جانم
عید بر تو و خانواده ی عزیزت مبارک
به امید دیدار
مصطفی پورکریمی
1391/8/11 در ساعت : 20:40:51
سلام خانم صداقتی نیای بزرگوار
در بین شعرا دنبالتان می گشتم در جمع داستان نویسان پیدایتان کردم هم عید غدیر را به شما که از سادات عزیز هستید و هم برنده شدنتان راتبریک عرض می کنم این شعر هم که بسیار زیبا بود فقط نمی دانم اشاره تان به " اذا زلزلت الارض زلزالها" بود یا " ومن شر النّفّاثات فی العقد" .........؟


سلام بر استادمان ،بارقه ی امیدی در دل ناکامی ها...
معلم محجوبم پورکریمی عیدتان مبارک
ممنونم...داستانو تازه شروع کردم و انگار بختم بلند بوده و این استعدادمم کشف شد..ما شاگرد شمائیم دیگه
...
قسمت اول که منظورم همون هجرت پیامبر بود از نفاثات فی العقد و یوم المبیت و..قسمت دوم اشاره م به حرکت انقلابی بعد از فتح مکه و رشادت های امام علی در ورود به کعبه و شکستن بت هاست...همون اذا زلزلتی که در دل قریشیان انداخت
علی رضا آیت اللهی
1391/8/12 در ساعت : 23:18:33
سلام به شاعره گرامی
شعری است متین
روایتی است وزین
امٌا قبل از این دو : خوش مقدمه است ، حُسن مطلع دارد
و به خصوص : حُسن مقطع : چهار مصراع آخر این شعر سپید ، عالی است :
« -این بار
دست خیبر
از آستین کدام مرد
بیرون خواهد آمد؟ »
استوار و پایدار باشید انشاء الله .


سلام و سپاس استادم
بسیار سعادتمندم از دیدارتان در این محفل حقیرم
عیدتان مبارک
حسین انصاری
1391/8/21 در ساعت : 5:35:54
سلام خانم صداقتی عزیز
کار زیبایی بود..کشف استعدادتون در نوشتن نثر رو هم تبریک میگم.
درمورد این شعر،من هم مثل استاد آیت اللهی چهار خط آخر رو دوس دارم.
موفق باشید
سجاد سعیدنژاد
1391/8/20 در ساعت : 19:34:51
سلام ، زیبا بود . زنده باشید
بازدید امروز : 7,884 | بازدید دیروز : 31,480 | بازدید کل : 123,172,195
logo-samandehi