ایمیل :   رمز عبور :        فراموشی رمز؟  


آخرین نقدها
نام ارسال کننده : جابر ترمک
درود بر اساتید گرانقدر.... - شعر زیبای استاد و نظرات خوب اساتید را خواندم. تنها چیزی که به نظرم آ   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : ابراهیم حاج محمدی
با سلام و درود. - بر خلاف دیدگاه سرکار خانم بهرامچی بر این باورم که شاعرانگی در بیت بیت این غزل که   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : صادق ایزدی گنابادی
سلام - - گرچه حقیر به استقلال بیت در غزل اعتقاد دارم و کلا چالش ایجاد کردن در خصوص عدم تناسب د   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : مهسا مولائی پناه
   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : حنظله ربانی
درود - متنی ساده بود تا شعر - هم از نظر ساختار و هم از نظر محتوا - دور از شعر بود - اشعار   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : محمد یزدانی جندقی
سلام محمد علی رضا پور عزیز شاعر گرانقدر . - حقیر را به خوانش اشعارتان فرا خوانده اید ؛ از حسن اعتم   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : محمدعلی رضاپور
سلام و درود بر استاد گرانقدرم جناب خادمیان عزیز! - - استادبزرگوار! فرموده تان درست است و حقیر ه   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : صدرالدین انصاری زاده
فرد اعلی نباشیم! - """""""""""""""""""""" - نمی دانم در ادبیات این کشور چه می گذرد. بهتر بگویم:   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : اله یار خادمیان
سلام و درود میلاد مسعود امام زمان بر شما مبارک باد - - جناب رضا پور عزیز بیت ششم مصرع اول   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : رضا محمدصالحی
سلام و عرض ادب - از استاد صفادل همیشه اشعار خوب خوانده ام و این بار نیز ، ضمن احترام به نظر سرکار   ....    لینک شعر مورد نظر


آرشیو کامل



Share



از سفــر ، آئينــه بـا چشـــمِ تـــر آيد باز هم
دلم عجیب گرفته است . اما چند وقتی ست که از خیال بستن های گاه و بیگاه ، گرهی گشوده نمی شود و  دستِ غزل از دامن زخم های بزرگم  کوتاه است. شعر زیر بی شک رنگ و بوی سایر کارهایم را ندارد . بیش از حد به شعار نزدیک شده ام . اما به خدا نمی شد . فریاد می زدم و می نوشتم . غزل های مرا آن مایه توان نیست که فریاد هایم را در آینه های همیشه تاب بیاورد .
دیدم غزل جواب دلم را نمی دهد          آئینه حقّ ِ آب و گلم را نمی دهد
این شد که حاصل کار نه در غزل و رباعی که در « اربعینی » به بار نشست با عنوانِ « چلّه ای در غربت » :
 
                    چله ای در غربت                                                  
 
از سفــر ، آئينــه بـا چشـــمِ تـــر آيد باز هم
اشـك بـر آئينـه ، رشكِ كـوثـر آيد باز هم
عصرِ جمعه ست و هوا شرجی ، گرفته اسمان
گرم‎ْ بادي ، چـون نسيـمِ محشــر آيد باز هم
تلخ شد اوقاتِ شبنم بس كه بي باران نشست
وقتِ تنـگِ حوصـله ، بـــاري سرآيد باز هم
چــون تبِ آوار در شب هايِ سـردِ بي كسي
خـواب بــر چشمــانِ سُستِ باور آيد باز هم
صبــح را ، در مسلخِ ترديــد گـردن مي زنند
تیـــغِ بغض از آستيـــنِ شب ، درآيد باز هم
چنگ زد«چنگيزِ» ظلمت، عصمتِ مارا دريد
هم به فتــحِ آبـــرو ، « اسكندر » آيد باز هم
باز« قارون » دل به تاراجِ خـلايق بستــه است
لـذّتِ غــارت ، به كامِ « قيصـر » آيد باز هم
بي گمان «كسري»نشينان راخيالي ديگر است
گندِعدل است اين كه از بوم و برآيد باز هم
بـاز هـم مــــردم نمـي دانـنـــد قــدرِ آب را
جاودان« خِضر» ي مگرشان ياور آيد باز هم
آنچنــان آلــوده ی نابــاوري هـــا شــد زميــن
كـز قبــولِ وحـيِ حق كور و كر آيد باز هم
واي! اگر در كوچه هايِ تنگِ اين دارالصَّنـم
سنـگ بـر پيشــانـــيِ پيغـمـبـــر آيد باز هم
واي اگر نظّاره گر ،  خاموش بنشينيم و كـور
تا چـه اش بر سـر ، ز قومِ كافـــر آيد باز هم
تيغ تا بر فَـرقِ فُرقــان ، ردّ ِ خون مي پــرورَد
در سجـودِ رستگـاري ، « حيدَر » آيد باز هم
خاك بر بالايِ غيــرت ! باز بگذاريـــم اگـر
چــاه ، سيــلابِ غمش را ، بستـر آيد باز هم
باز قــرآن هايمــان بــويِ خــوارج مي دهـد
« اَشتــــري » حُكــمِ وَلا را داور آيد باز هم
دست برپهلويِ‌عصمت،حرمتِ دين مي خرد
« فاطمــه » درگيـــرِ اقبـــالِ در ، آيد باز هم
«‌ مُجتبي » را در هجومِ حيله هايِ رنگ رنگ
بر جگــــر ، تشويشِ زهرِ شِكّـَــرآيد باز هم
باز هم حج پيشگـان با عشق لج خواهند كرد
« خونِ حق » در« نينوا » ، بي ياور آيد باز هم
بال و پراز شانه ی « عبّاس »‌ خواهد ريخت ، نيز
آن عَلَـم چـون بـرگِ لالـه ، پرپرآيد باز هم
مُصحفــي بـر نيـزه ديگـر بـار گويا مي كنند
بر سنــانِ حيلـــه رأسِ « اكبـــر » آيد باز هم
كامِ « قاسِم » ، از زفـافِ خون معطّر مي شود
تيغ بر تقديرِ « عـون »‌ و « جعفر » آيد باز هم
« حَرمَله » مستِ ظفر نازِ كمـان خواهد كشيد
تيــر بــر حلقــومِ داغِ « اصغــر » آيد باز هم
کهکشانی از شرف بر نیزه ها خواهد دمید
تاجِ غيـرت ، تحفــه در طشتِ‌زر آيد باز هم
عشق راباآن حلاوت كس تلاوت كي كند؟
جز غريوي ، كـز سـرِ بـي پيكــر آيد باز هم
كــــــاروانِ خستــــــة آزادگـــانِ دهـــر را‌
پاي در زنجير « زينب » ، رهبـــر آيد باز هم
قرن هاسجّاده بي« سجّاد »خاكِ ره شده ست
هـم زمينگيـــرِ سجـــودي ديگر آيد باز هم
« باقــر»  از جهـلِ خلايق ابروان پيچيده است
خونِ صــدقش از جبين « جعفر »آيد باز هم
بغض مي نوشد هنوز «  ايّوبِ ثاني » در قفس
کی كه صبرش از پسِ زخمش ، برآيد باز هم ؟
تا بـريــزد بــادة تــزويــر در كــامِ  « رضـا »
شــوكــرانِ كينـه بر لب ، ساغــرآيد باز هم
تا بــرآشوبد جهان را بغضِ پنهانِ « جـــواد »
« هـــادي » از عـزلت اگر بر منبـرآيد باز هم  ،
فتنــه ها خواهنـد انديشيد ، جغــــدانِ هراس
كـان همــاي خسته ، بي بال و پر آيد باز هم
هم « حسـن » از غــربتِ تــرديد برخيزد اگر
در نشيبِ حــادثــه ، بي لشگـــر آيد باز هم
*
جز مگر ، خورشيـدِ پنهانِ ولايت ، روحِ حق
ناگهان چون صبحِ صادق ، از در آيد باز هم
جز مگر ، در دست گيرد « ذوالفقارِحيدري »
جوشــنِ بـي پشتِ مــولا در بر ، آيد باز هم
تا مگـر ، بـرچينـد از غيـرت ، بســاطِ كفر را
درتلاطم ، موج زن، چون صرصرآيد باز هم
امّتِ ختمِ رسالت ! هـان چه بر سر آمدت  ؟
كاينچنين هرگول ومنگت، سروَرآيد باز هم
كاشكي ! زخــمِ شقايق را كســان باور كنند
التیامی تا به زخمِ باور آید باز هم
كاش ! جـايِ يـاوه هـايِ خلق ، در هر مأذنـه
بانگِ « سلمان » و غريـوِ « بوذر »‌ آيد باز هم
كاش ! دل ها را تمنّـايِ فُتوحــي بود ، كاش!
تا مبـــادا ! حق به فتحِ « خيبـــر » آيد باز هم
عصرِجمعه ست و هوا شرجي،گرفته  آسمان
كاش ! عمـرِ تلخِ اين غيبت ، سر آيد باز هم


 
کلمات کلیدی این مطلب :  از ، سفــر ، ، ، آئينــه ، بـا ، چشـــمِ ، تـــر ، آيد ، باز ، هم ،

موضوعات : 

   تاریخ ارسال  :   1391/7/29 در ساعت : 22:12:50   |  تعداد مشاهده این شعر :  1267


کسانی که این شعر را می پسندند :

ارسال نقد و نظر برای اعضا

   
ارسال نظر برای غیر اعضا







متن های ارسالی برای "نقد" توسط دارنده دفتر شعر قابل مشاهده و تایید نخواهد بود و تنها توسط مسئول بخش نقدها بررسی و تایید خواهند شد. در صورتی که میخواهید نظری را خصوصی برای صاحب اثر ارسال کنید از بخش نظرات استفاده بفرمایید.

مجتبی اصغری فرزقی
1391/7/30 در ساعت : 7:58:42
يوسف گم گشته باز آيد به كنعان غم مخور
كلبه احزان شود روزي گلستان غم مخور
كار زيبايي از شما خواندم
در حوزه نقد هم باشد براي بعد
حال خوبي به شما دست داده است قدرش را بدانيد
ياعلي
مشهد مقدس / مجتبي اصغري فرزقي
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
همصحبتی با شما همدلان غنیمتی است در این عصر بی رحم
سارا وفایی زاده
1391/7/30 در ساعت : 10:42:13
سلام جناب شیخ الاسلامی
سروده زیبایتان را خواندم.
قلمتان مانا و توانا
ابراهیم حاج محمدی
1391/8/1 در ساعت : 13:51:19
سلام و عرض ارادت
قصيده ي زيبا و فاخري است . مرحباً بكم . استفاده كردم و لذت بردم . شاعرانگيتان پايدار
فرزانه سعادتمند
1391/8/1 در ساعت : 20:38:19
سلام ودرود فراوان دکتر
پایدار وسرافراز باشید
سید اکبر سلیمانی
1391/8/9 در ساعت : 23:1:58
عالی بود استاد دست مریزاد یا علی (ع)
علی‌رضا علی‌سلیمانی
1391/7/30 در ساعت : 9:30:12
سلام جناب دكتر. زيبا و دلنشين بود. خوشا به حالتان.
جسارت نباشد:
1- در مصراع اول بيت زير، «ريخت، نيز» روان خوانده نمي‌شود:

بال و پراز شانه ی « عبّاس »‌ خواهد ريخت ، نيز / آن عَلَـم چـون بـرگِ لالـه ، پرپرآيد باز هم
مي‌شود به جاي «نيز»، «هم» را به كار برد.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
سلام بر شما
جسارت از ماست که سیاه مشق هایمان را در معرض نگاه دقیق اساتیدی چون شما می گذاریم
فرمایش شما صحیح است . البته «هم » را نیز نمی پذیرم چون در ردیف هم آمده است . فکری باید بکنم و نوع نگارش مصرع را عوض کنم
ممنون
دکتر آرزو صفایی
1391/7/30 در ساعت : 10:56:28
سلام استاد گرامی
بسیار محظوظ شدم از خوانش زیبا قصیده تان
گاهی دل انسان با قلم که همراه میشود عطر خوش سوسن به مشام میرسد
دست مریزاد و پاینده باشید
حمیدرضا دولتی (معراج)
1391/7/30 در ساعت : 0:0:18
سلام جناب استاد
قصیده بلند و دلنشینی بود...
امید وارم شاد و سلامت باشید همیشه..
البته این دل گرفتگی ها برای شاعر نعمت هست تا با قلمش هم صحبت بشه
یاعلی
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
سلام بر شما
فرمایش شما صحیح است . اما گاهی که انفعالات نفسانی شدید می شود شعر از وسعت خیال کمتری برخوردار می شود که زیاد با دیدگاه شعری من همخوان نیست . البته این شعر را اگر اثری ست از ذکر نام مبارک معصومین (ع) است و مرا همین افتخار بس .
محمود کریمی‌نیا (کریما)
1391/7/30 در ساعت : 10:1:38
چنگ زد چنگيز ظلمت عصمت مارا دريد

هم به فتح آبرو اسكندر آيد باز هم

سلام آقاي دكتر

دست مريزاد.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
سلام
سایه عنایت عالی مستدام
محمدرضا سلیمی
1391/7/30 در ساعت : 20:39:24
صبــح را ، در مسلخِ ترديــد گـردن مي زنند
تیـــغِ بغض از آستيـــنِ شب ، درآيد باز هم

سلام علیکم
داغمان تازه شد دکتر
دیرپای و شادزی
علی‌رضا علی‌سلیمانی
1391/8/1 در ساعت : 17:26:14
اين هم مي‌شود با كمترين تغيير در اصل شعر:
بال و پر از شانه عباس خواهد ريختن.
خلیل ذکاوت
1391/8/9 در ساعت : 14:9:18
با سلام و سپاس از این که ما را میهمان طبع سرشار و پربار خود کردید.

قصیده ای فاخر و فخیم سروده اید.

آقای دکتر! خیلی هم به شعار نزدیک نشده اید!؛ زبان و بیان قصیده همین است، نمونه: بسیاری از آثار بسیاری از قصیده سرایان طراز اول، هم از پیشینیان (البته منهای استاد خاقانی!) و هم از معاصران؛ بزرگانی چون استاد بهار، استاد اوستا، استاد امیری، نعمت آزرم، استاد شفیعی کدکنی، استاد مظاهر مصفا، آقای میرشکاک (به جز قصیده ی غدیریه شان، که در آن زبان و بیانی تقریبا پیچیده را - به ویژه به لحاظ بهره بردن از تلمیحات دینی و مذهبی- به کار گرفته اند) و همین قزوه ی عزیز خودمان و .... در قصیده، حرف زدن، ابراز عقیده کردن، فرستاندن پیام و پژواک، معنامندی و اندیشه مداری ، جای تصویرسازی ها و عاطفه محوری ها و خیال بافی های معمول و مرسوم در غزل را می گیرد. و شاعر در قصیده، به خاطر داشتن ویژگی هایی که به پاره ای از آنها اشاره شد، به ناچار و شاید بتوان گفت ((بجا)) به شعاردادن نزدیک می شود و این در سرشت قصیده است و برای قصیده - این قالب بشکوه - نقص و ننگی نیست.

با همه ی خستگی ناشی از کار روزانه، دو بار قصیده ی غرایتان را خواندم و بهره بردم. پایدار و برقرار باشید.
علی‌رضا علی‌سلیمانی
1391/8/1 در ساعت : 15:54:45
سلام جناب دكتر.

راستش هنوز كه هنوز است ذهن من درگير آن مصراع است. نمي‌دانم چرا.

شايد هم مي‌دانم: علاقه شديدي دارم به سقاي دشت كربلا (ع).

اين كه در ادامه مي‌نويسم هم به ذهنم آمد. نمي‌دانم مي‌پسنديد يا نه.

بگذاريد به حساب علاقه‌ام به اين شعر و اينكه مي‌خواهم سهمي داشته باشم. و الا ما كجا، شعر شما كجا...

بال و پر از شانه عباس «هم خواهد بريخت»/ آن علم چون برگ لاله پرپر آيد باز هم

با سپاس.

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
سلام بر عزیز شاعرم
فدای روح قشنگت . با « بریخت » اینبار مشکل دارم . حالا من پیشنهادی دارم ببین نظرت چیه :
ریخت خواهد بال و پر از شانه ی عباس و ، نیز
آن علم چون برگ لاله پرپر اید باز هم

من هم با این « نیز » که « نیزه » را تداعی می کند انس دارم.
به خاطر دل قشنگ شما ، ریخت این ریختن رو به هم ریختم . مرده شور ریخت منو ببره با این به هم ریختگی زبانی . منتظر نظر شما هستم .

امیر سیاهپوش
1391/7/30 در ساعت : 9:30:23
سلام جناب استاد
صد مرحبا به شما صد مرحبا
عالی است. مضامین و تعابیر بجا و متناسب بکار گرفته شده اند. الحمدلله تسلط خوبی بر الفاظ و اصطلاحات دارید. این شعر آمیزه ای از خشم و شوق و شکوه و امیده. این بهترین شعریه که از جنابعالی خوندم.
اصلا هم شعاری نیست. به نظر حقیر نسبت به اشعار قبلی شما این شعر به فصاحت و بلاغت نزدیکتره. هر چی کار بلیغتر باشه ممکنه به شعار نزدیک بشه. خدا خیرتون بده.
التماس دعا
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
سلام و ممنون از عنایت حضرتعالی
از فرصتی که صرف خواندن این اربعین گذاشتید هم ممنونم
مصطفی پورکریمی
1391/7/30 در ساعت : 14:12:45
سلام جناب دکتر شیخ الاسلامی عزیز
واي! اگر در كوچه هايِ تنگِ اين دارالصَّنـم
سنـگ بـر پيشــانـــيِ پيغـمـبـــر آيد باز هم

عزیز برادر سرودن این قصیده ی زیبا که ابراز عقیده ای هنرمندانه است را به شما تبریک عرض می کنم موفق باشید
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
سلام بر شما
لکنت زبان و ضعف زبانم را ببخشید . خواستم آهی باشم برخاسته از نهانخانه ی وجودم. اما نشد . به قول استاد امیری فیروزکوهی:

غیر از به پا نخاستن از ناتوانی ام
فرقی دگر میان من و آه خویش نیست

پاینده باشید
علی‌رضا علی‌سلیمانی
1391/8/1 در ساعت : 16:17:1
سلام مجدد.
راستش را بخواهيد: «ريخت» خواهد بال و پر.... اين معني را به ذهن متبادر مي‌كند: بال و پر، ريخت (و قيافه) مي‌خواهد ..... و اصلاً معناي «خواهد ريخت» نمي‌دهد (حداقل براي من كه اينگونه است).
اين هم مي‌شود:
بال و پر از شانه عباس خواهد اوفتاد.... //
البته «نيز» نداره كه قاعدتاً شما باهاش انس ندارين. :))
ممنون.
نغمه مستشارنظامی
1391/8/8 در ساعت : 14:35:31
عشق راباآن حلاوت كس تلاوت كي كند؟
جز غريوي ، كـز سـرِ بـي پيكــر آيد بازهم

بسیار دلنشین بود و بر آمده از اعماق قلبی سوخته از داغ دوری و تزویر و ریا
گنجینه را شما یافته اید در این اربعین اثنی عشری زیبایتان
بازدید امروز : 30,509 | بازدید دیروز : 31,480 | بازدید کل : 123,194,820
logo-samandehi