ایمیل :   رمز عبور :        فراموشی رمز؟  


آخرین نقدها
نام ارسال کننده : جابر ترمک
درود بر اساتید گرانقدر.... - شعر زیبای استاد و نظرات خوب اساتید را خواندم. تنها چیزی که به نظرم آ   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : ابراهیم حاج محمدی
با سلام و درود. - بر خلاف دیدگاه سرکار خانم بهرامچی بر این باورم که شاعرانگی در بیت بیت این غزل که   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : صادق ایزدی گنابادی
سلام - - گرچه حقیر به استقلال بیت در غزل اعتقاد دارم و کلا چالش ایجاد کردن در خصوص عدم تناسب د   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : مهسا مولائی پناه
   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : حنظله ربانی
درود - متنی ساده بود تا شعر - هم از نظر ساختار و هم از نظر محتوا - دور از شعر بود - اشعار   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : محمد یزدانی جندقی
سلام محمد علی رضا پور عزیز شاعر گرانقدر . - حقیر را به خوانش اشعارتان فرا خوانده اید ؛ از حسن اعتم   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : محمدعلی رضاپور
سلام و درود بر استاد گرانقدرم جناب خادمیان عزیز! - - استادبزرگوار! فرموده تان درست است و حقیر ه   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : صدرالدین انصاری زاده
فرد اعلی نباشیم! - """""""""""""""""""""" - نمی دانم در ادبیات این کشور چه می گذرد. بهتر بگویم:   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : اله یار خادمیان
سلام و درود میلاد مسعود امام زمان بر شما مبارک باد - - جناب رضا پور عزیز بیت ششم مصرع اول   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : رضا محمدصالحی
سلام و عرض ادب - از استاد صفادل همیشه اشعار خوب خوانده ام و این بار نیز ، ضمن احترام به نظر سرکار   ....    لینک شعر مورد نظر


آرشیو کامل



Share



بهانه ی خلقت

تداعی میکند خورشید یک آیینه گردانی
 
که در آغاز خلقت شد زچشمت گرده افشانی
 
پریشان شد جهان ازانحنای ناز گیسویت
 
زمین در پیچ وتاب افتاد از مستی وحیرانی
 
چه شور افتاد بر اجزای هستی در تماشایت
 
چه نوری منتشر شد از تو در اجرام کیهانی
 
به حسن نامت آدم شد قرین علم الاسما
 
وعالم سجده کرد از شوق بر مفهوم انسانی
 
جنون باریدبر هفت آسمان جادوی لبخندت
 
که تا امروز مدهوش است با سردر گریبانی
 
نفس گم کرده ام در سینه ،ای خورشید باور کن
 
عدم جاری است در جانم،جنون مست غزل خوانی 
کلمات کلیدی این مطلب :  محمد ، آیینه گردانی ، گرده افشانی ، اجرام کیهانی ، حیرت ، جنون ، عدم ،

موضوعات : 

   تاریخ ارسال  :   1391/7/27 در ساعت : 13:3:30   |  تعداد مشاهده این شعر :  3419


کسانی که این شعر را می پسندند :

ارسال نقد و نظر برای اعضا

   
ارسال نظر برای غیر اعضا







متن های ارسالی برای "نقد" توسط دارنده دفتر شعر قابل مشاهده و تایید نخواهد بود و تنها توسط مسئول بخش نقدها بررسی و تایید خواهند شد. در صورتی که میخواهید نظری را خصوصی برای صاحب اثر ارسال کنید از بخش نظرات استفاده بفرمایید.

حمید خصلتی
1391/7/28 در ساعت : 22:58:55
با تشکر از سرور عزیزم جناب سید علی اصغر موسوی به خاطر دقت نظر ونگاه موشکافانه شان به این نوشته ی سراپا اشکال اینجانب.نکاتی در ادامه ی نقدزیبای ایشان به ذهنم رسید که در ادامه نقد ایشان برای هربند جوابی اورده ام.فقط در کلیت سرودن اینگونه شعر ها این حقیر در مورد تجربه خودم عرض کنم که در طول این بیست وچند سالی که شعر مرا به غیر از خودم مشغول کرده است هیچ گاه نتوانسته ام مستقیما شعری در مدح بزرگان دین وجود سراسر نور چهارده معصوم بنویسم.شعری که مدح مستقیم داشته یا اشارات مستقیم به شخصی از این بزرگان داشته باشد را نه توانایی اش را دارم نه جرات سرودنش را
تداعی میکند خورشید یک آیینه گردانی

که در آغاز خلقت شد زچشمت گرده افشانی.
چناب موسوی: واژگان در هربیت شخصیت مستقل معنایی که ندارند، هیچ ؛ حتی از بار معنایی معمول نیز بی بهره اند.مثل :
بیت مطلع : ارتباط آیینه گردانی با گرده افشانی؟! آیینه گردانی : آیینی مربوط به جشن ها - عروسی یا ...- که شخصی به عنوان "آیینه دار" جلوی کسی دیگر - عروس یا داماد - آیینه گردانی کند. در مفهوم استعاری آن : صفتی منسوب به خورشید است . چرخیدنش در ،آفاق و انفس.
واژه گرده افشانی : در هنگام "باوری" برخی از گیاهان رخ می دهد و به دلیل پراکنده شده اجرام در محیط منظره زیبایی برای تماشا به وجود می آید. حال گرده افشانی با چشم چه ارتباطی مفهومی دارد و در آغاز خلقت این اتفاق در کجا رخ می داد که خورشید به عنوان یکی از اجرام کهکشان ، آیینه در برابرش گرفته بود ؛ بماند.
پاسخ:ضمن اینکه نظر شما را رد نمی کنم ولی چند نکته ای را مینویسم.آیینه گردانی با هدف دیدن کسی در ایینه ونوعی انعکاس تصویر یا تمثالی در ایینه انجام میشود.در این بیت خورشید آیینه گردان است وحتی میشود خورشید خود، آیینه باشد تداعی گر یک آیینه گردانی باشد.اگر خورشید انعکاس کسی باشد می تواند پرتو هایش گرده افشانی شده باشد در آغاز.

جناب موسوی : مابرای گفتن شعر از "فیزیک" به "متافیزیک " می رسیم . با عنایت به شعار ((نوگرایان)) که شاعر نادیدنی هارا تجربه می کند، که نمی شود آنهم در باره خلقت برترین "موجود ذی جود" خلقت (ص) با تنها معیار" تخیل" شعر سرود؟
پاسخ:این حقیر تصویری برای خودم ایجاد کرده ام یا بهتر بگویم چیزی را به گونه ای دیگر تجسم کرده ام که به نظر من نه این حقیر بلکه بشریت نمیتواند به حقیقت آن برسد یاآن را باوازه تبدیل به محسوسات کند.اول هم گفتم متن قادر نیستم مستقیما در باره وجود هایی باعظمت چیزی بگویم.

جناب موسوی: واژگانی همچون "جنون " : که انگار معنایی غیر خود دارند . مثلا :نهایت شوق را می رسانند که جنون این گونه نیست و حالت بی خودی "منفی" است و بی خودی مثبت "صحو " است و یا "جذب " است.حتی جنون" عشق " هم ، دربسیاری از موارد مفهوم مادی منفی دارد
پاسخ:من به از خود بی خود شدن یا همان دو اصطلاحی که در قسمت دوم اشاره کرده اید نظر داشتم..

جناب موسوی:در برخی از ابیات نبود ارتباط مصرع ها مشهود است مثل بیت دوم ، که " مبتدا و خبر " در مصرع ها مفهوم ودربیت مشخص نیست. مثلا در بیت چهارم نقص گفته شده را با "و" مصرع دوم جبران کرده است
پاسخ.ردی بر صحبت تان ندارم.اما گردش زمین وپریشانی جهان از حیرت درگیسوی دلبر است

جناب موسوی: بیت مورد بحث دیگر : که فکر می کنم کمتر کسی به این طرز فکر تاکنون پرداخته باشد ؛ که میان
حمید خصلتی
1391/7/30 در ساعت : 11:44:52
سلام بر جناب شیخ الاسلامی عزیز..در مورد یای آیینه گردانی باید بگویم یای مصدری است.
خب آیینه گرداندن رسمی است که در قدیم بوده ولی در این شعر اشاره کوچکی به این رسم دارد و هدف این حقیر این بوده است که خورشیدی که امروز میبینیم تداعی گر یک ایینه گردانی است اینجا هم خورشید را کسی در نظر بگیریم که آیینه میگرداند وهم اینکه خود خورشید آیینه ای است که می چرخد و اصل مفهومی که شاید نتوانسته ام برسانم اینست که خورشید منعکس کننده ی تمثالی است که در اوافتاده است.
خورشید خود آیینه است ونور تورا منعکس میکند هنوز وتداعی گر آن اتفاق است. یک گرده افشانی نور که از چشمان تو آغاز شد.قبول دارم در برابر عظمت وجود سراسر نور حضرتش زبانم بند آمده است. همین که شکسته بسته توانسته ام بعضی منظورهایم را برسانم از لطف اوست وگر نه این حقیر کجا ونوشتن از عظمت وبزرگی.چقدر خوشحال میشوم که نظرات عزیزان مرا بر ضعف هرچه بیشترم واقف میکند.امید اینکه پرتوی از این گرده افشانی شامل این حقیر شود. صد سال هم اگر بنویسم گنگ خواب دیده ای بیش نیستم.
محمد یزدانی جندقی
1391/8/8 در ساعت : 23:53:36
باسلام و عجله و هم از شوق اینکه پس از ساعت بیست و سه شتاب اینترنت دایال آپ من به حدی رسید که سایت پارسی زبانان را باز کند آمدم شعری از حمید خصلتی بخوانم که با نقد استادان در حجم وسیع روبرو شدم وخوشحالم که این غزل در ارشیو بر گزیده قرار گرفته و توفیق خوانش این غزل نصیبم شد و اگر چه خیلی دیر اما فر صت را مغتنم شمرده و انچه به نظرم می رسد در باره این غزل می نویسم بدون در نظر گرفتن پاسخ های جناب خصلتی به استادان صاحبنظر عرض می کنم جز در کلمه ) یک ) پیش از قافیه آینه گردانی در مصرع اول که در تغییر یا تثبیت آن انتظار تامل بیشتری از شاعر می رود و تکرار نظر استادم جناب خوش عمل مبنی بر ظرفیت ادامه سخن برای این شعر
چاره ای جز احترام و تقدیر از سراینده ندارم چرا که در سرا سر این غزل به هیچ تر کیب لفظی یا معنوی که بر ضعف تالیف این اثر ادبی دلالت کند بر نخوردم به خصوص مورد ایرا د لفظی استاد موسوی در باره ) ت ) است در دو بیت پایانی این غزل صرف نظر از اینکه چه کسی این نظر را ابراز کرده است نظر ی غیر تخصصی بود و هم در باره بحر عر وضی این شعر بهترین بحر ممکن برای انتقال اندیشه را انتخاب کرده است در باره ورود به مصادیق و شرح تاریخ آفرینش و ذکر مفاهیم عرفانی غیر لازم و گاه نا مربوط به مضمون مورد نظر شاعر شگفت زده ام
جناب استا د موسوی نوشته اند فکر می کنم کمتر کسی به این طرز فکر تاکنون پرداخته باشد ؛ "که میان " بشر" و " آدم "و "انسان " در مصداق های تکوین تفاوت وجود دارد.
"بشر" با "انسان" فرق دارد ، چون انسان قبل از بشر آفرینش یافته است و خداوند در قرآن ؛ آن را در کنار "جن " قرار می دهد: جن و انس ، و درمیان این دو ، که هردو طغیانگر بودند ؛ "بشر " برای هدایت و بعنوان هدایت یافته ، خلق کرد و حضرت آدم ابوالبشر است و نه ابوالانسان ! "
پاسخ سطر های در گیومه استاد موسوی :اولا که بسیاری از انسان ها در قلمرو اندیشه دینی و حتی لاءیک به این موضوع پرداخته اند اینکه بشر کیست ؟انسان چیست ؟ جن که از مجردات است چطور نا محسوس در عالم ها تردد می کند جن ها چند دسته اند آدم ها چطور ؟ چند دسته اند ؟آدم را به معنی آدم بگیری درست نیست آدم یعنی گندمگون باید بگویی آدمی حتما یای نسبت را باید بیاوری تا بتوانی صفت به او بدهی و آدمیت را تشریح کنی و غیره ...
بنا بر این نگو ییم فقط ما این تفاوت ها را می شناسیم خلاصه عرض کنم مشکل اساسی در تبیین فرضیه مطروحه خارج از موضوع این نقد تو سط استا د مو سوی وجود دارد به خصوص در مبحث مر بوط به جمع شدن جن و انس
اماپرسش این است طرح این موضوعات چه ربطی به موضوع مطروحه در این شعر دارد مر کز ثقل گفتمان آدمیت شاعر این بیت است
به حسن نامت آدم شد قرین علم الاسما
وعالم سجده کرد از شوق بر مفهوم انسانی
که عموم مفسرین آین آدم را ادم ابوالبشر می دانند و این آدم همان ادم رانده شده از بهشت همان آدم علی نبیه و اله علیه السلام است همان ادمی که از روی همین زمین خاکی به تعبیری سر گردان در فلوات نگاه کرد به ساق عرش و اسما ء الحسنی را آموخت و خودش را پیدا کرد و توبه اش پذیرفته شد و ترقی کرد ..."
"و عالم سجده کرد از شوق بر مفهوم انسانی "
حقیر خیلی سعی کردم ایرادی معنوی بر الفاظ این بیت پیدا کنم اما نتوانستم اخرش از خودم پرسیدم بهانه خلقتی که اقای خصلتی افریده خطابه تعلیمی است یا شعر است ؟ چه اغراق یا بدعت نا سازگار به اصل آفرینش و ماجرای هبوط و صعود و تشریح و تکوین انسان و جهان بر این بیت وارد است ؟ و پاسخ این بود شعراست غزلی است در سبک تلفیقی غزل سنتی و با مولفه های شعر نیمایی و شعر بسیار خوبی هم هست در مکتب کلاسیسم که مکتب اعتدال در شکل و محتواست
عباس خوش عمل کاشانی
1391/7/28 در ساعت : 11:1:2
این شعر با همه ی حسنهائی که دارد به نظر می رسد از سر بی حوصلگی ادامه نیافته است.هرکس از اهل فن با خواندن دوسه بیت اول شعر فکر می کند با قصیده ای غرا -یا حداقل غزلی سیزده چهارده بیتی- روبروست.اما چنین نیست.به ضرس قاطع می گویم دوسه بیت اول این سروده جوششی و بقیه کوششی است.اگر شعر مردف بود شاید دست شاعر برای ادامه دادن و افزودن به ابیات بازتر می بود.علی ای حال من به جز اشاره به کلمه ی «یک»در بیت مطلع که جزو حشویات معنوی است به نکته ی دیگری برنخوردم که بشود برآن ایراد گرفت.
سید علی اصغر موسوی
1391/7/28 در ساعت : 19:13:58
هوالجمیل
دربرخی از اشعار کوشش نیز به همان اندازه از جوشش ارزشمند است.
به شرطی که جانمایه یک شعر آراسته به اندیشه و آن هم اندیشه ای متعالی باشد.
غزل جناب خصلی خوب شروع می شود و تقریبا خوب هم به پایان می رسد اما :
1- واژگان در هربیت شخصیت مستقل معنایی که ندارند، هیچ ؛ حتی از بار معنایی معمول نیز بی بهره اند.مثل :
بیت مطلع : ارتباط آیینه گردانی با گرده افشانی؟! آیینه گردانی : آیینی مربوط به جشن ها - عروسی یا ...- که شخصی به عنوان "آیینه دار" جلوی کسی دیگر - عروس یا داماد - آیینه گردانی کند. در مفهوم استعاری آن : صفتی منسوب به خورشید است . چرخیدنش در ،آفاق و انفس.
واژه گرده افشانی : در هنگام "باوری" برخی از گیاهان رخ می دهد و به دلیل پراکنده شده اجرام در محیط منظره زیبایی برای تماشا به وجود می آید. حال گرده افشانی با چشم چه ارتباطی مفهومی دارد و در آغاز خلقت این اتفاق در کجا رخ می داد که خورشید به عنوان یکی از اجرام کهکشان ، آیینه در برابرش گرفته بود ؛ بماند.
* اصولا : مابرای گفتن شعر از "فیزیک" به "متافیزیک " می رسیم . با عنایت به شعار ((نوگرایان)) که شاعر نادیدنی هارا تجربه می کند، که نمی شود آنهم در باره خلقت برترین "موجود ذی جود" خلقت (ص) با تنها معیار" تخیل" شعر سرود؟!
و واژگانی همچون "جنون " : که انگار معنایی غیر خود دارند . مثلا :نهایت شوق را می رسانند که جنون این گونه نیست و حالت بی خودی "منفی" است و بی خودی مثبت "صحو " است و یا "جذب " است.حتی جنون" عشق " هم ، دربسیاری از موارد مفهوم مادی منفی دارد.
2-در برخی از ابیات نبود ارتباط مصرع ها مشهود است مثل بیت دوم ، که " مبتدا و خبر " در مصرع ها مفهوم ودربیت مشخص نیست. مثلا در بیت چهارم نقص گفته شده را با "و" مصرع دوم جبران کرده است.
3- بیت مورد بحث دیگر : که فکر می کنم کمتر کسی به این طرز فکر تاکنون پرداخته باشد ؛ که میان " بشر" و " آدم "و "انسان " در مصداق های تکوین تفاوت وجود دارد.
"بشر" با "انسان" فرق دارد ، چون انسان قبل از بشر آفرینش یافته است و خداوند در قرآن ؛ آن را در کنار "جن " قرار می دهد: جن و انس ، و درمیان این دو ، که هردو طغیانگر بودند ؛ "بشر " برای هدایت و بعنوان هدایت یافته ، خلق کرد و حضرت آدم ابوالبشر است و نه ابوالانسان !
بیت چهارم علی رغم زیبایی در بیان ، فاقد این نکات امتیازی برای پیامبری است که به عنوان : "بشیر نذیر " معرفی شده است ( با اینکه این بیت نقطه تلاقی ابیات دیگر و محل اتصال مفهومی آن هاست)
4-بیت سوم ، بیت منسجم و خوبی است ، اما باز به دلیل فقدان "مبتدا و خبر"(نهاد و گزاره) محکم در بیت ، یا باید با علامت سوال و تعجب ؛ تکمیل کرد و یا نیاز به تغییر زمان از "گذشته ساده " به زمان نقلی یا استمراری دارد.
5- بیت دوم خوب بود
6- دو بیت آخر نیاز به ساماندهی بهتری دارند.
7- "عدم " مربوط به" نفس" است مثل "جنون" و جان : عدم ناپذیر است ، چراکه "جان جانان" عدم ناپذیر است.
8- ضمایر و حروف ربط و اضافه ،در حد اشباح نیستند اما ، اگر کمتر آورده می شد به بلاغت غزل کمک می کرد.
9-غزل مجهول شروع و نامعلوم خاتمه پیدا کرده که "من" نمی پسندم. مجهول شروع شدنش خوب و نامعلوم بودن پیامش، خوب نیست ( نکته ای که استاد خوش عمل نیز به آن اشاره کرده اند)
10- "ت" است ،در دو بیت پایانی شاید از لحاظ تقطیع و تحت الفظی بودن ، ساقط باشند ؛ ولی از لحاظ بلاغت ، در غزل اشکال به وجود آورده اند، بخصوص در مقطع.
11- در انتخاب وزن ای کاش "سلیقه " به کاربرده می شد چون این وزن (بحرهزج) در بیشتر موارد دارای موسیقی "محزون" است و برای نشان دادن شعف و شور خلقت باید از اوزان : مضارع یا مجتث ، استفاده کرد.
12 قوافی و رعایت "ی" مصدری ، بخوبی رعایت شده است.
14 برای شاعر این "غزل" و خوانندگان این "سطور "آرزوی توفیق دارم.
یا حق
حمید خصلتی
1391/7/30 در ساعت : 0:20:19
با سلام حضور جناب نجوای عزیز واساتید عزیزی که قلم رنجه کردند ولحظه های ارزشمندشان را برای ارتقای نظم نامنظم این حقیر صرف کردند.جناب نجوادر مورد مصراع اول فرموده بودند چرا به جای "یک "،زان استفاده نکرده ام.؟به نظر این حقیر اگر زان استفاده می کردم در باره تصویر وواقعه ای صحبت میکردم که از ان اطلاع کافی هست وقتی میگوییم ان آیینه گردانی یعنی آن ایینه گردانی که شناختی درباره اش دارم. ومعرفه می شد.حال انکه با اوردن یک ایینه گردانی تصویری مبهم وبرای شخص خودم ناشناخته ارائه کرده ام.دیگر درمورد اینکه چرا به جای پرتو افشانی گذاشته ام گرده افشانی؛هر چند به پرتو افشانی حتی فکر نکرده ام ولی گرده افشانی را به این دلیل اورده ام که از چشمش در تمام جهان چون گرده های گل نور ساطع ودرحقیقت گرده افشانی شده.خاصیت گرده افشانی اینست که توسط چیزهایی مثل باد هم از اینجا به جایی دیگر برده میشود والبته شاید اینها فقط دلایلی باشد که برای خودم قانع کننده است.اما قبول دارم در مورد وزن که چندان شادی بخش نیست واینکه چرا این وزن انتخاب شده.هرچند نور حضرتش در ان فضا باید وجد وسرور بیاورد ولی برای من جز حیرت نیافزود حال نمیدانم این وزن برای تصویر کردن حیرت مناسب بوده است یا خیر.هرچند این شعر درحالتی سروده شده که اصلا به وزن نیاندیشیده ام حتی یک لحظه.از بزرگواری تمامی دوستان ممنونم.چه عزیزانی که اشکالات شعرم را گوشزد کردند وچه عزیزانی که شعر را خواندند.یاحق
محمدعلی شیخ الاسلامی (شیوا)
1391/7/30 در ساعت : 9:5:0
سلام جناب خصلتی عزیز
نظریه ای در فیزیک داریم با نام big bang یا انفجار بزرگ . که معتقدند پیدا شدن اجرام آسمانی در اثر یک انفجار بزرگ بوده است . فروغ در شعری می گوید :
و تکه تکه شدن راز آن وجود متحدی بود
که از حقیرترین ذره هایش
آفتاب به دنیا آمد
بیت شما مرا یاد این مضمون انداخت .
و به این مناسبت گرده افشانی بسیار بجا و بکر است . و اصلا معنی پرتو افشانی نمی دهد .
بیت ساده و البته از نظر مضمونی بکر و زیباست . در خوانش من ، به نحوی که دچار ایراد ضعف تألیف نشویم ، یاء در آیینه گردانی را باید یاء واحد نکره خواند . و البته با « یک » نکره مؤکد شده است و بدون توضیح حضرتعالی هم این مسئله کاملا آشکار بود .
مفهوم این می شود :
خورشید ، آینه گردانی ست که در گرده افشانی چشمت در آغاز خلقت بر پهنه ی آفرینش جای گرفته است . خورشید با همه ی بزرگی به ریزی یک گرده است . و البته مفهوم بارور سازی گرده افشانی نیز در بارور شدن زمین به واسطه ی خورشید تداعی می شود .
بدین ترتیب این یاء البته با یاء قافیه های دیگر همخوانی ندارد . غلط نیست اما بنده نمی پسندم . استاد قهرمان هم برای بنده در شعری از خودشان تعریف می کردند که با چه وسواسی یکی بودن یائ های پایانی را رعایت کرده اند .
اگر بخواهید این مشکل برطرف شود باید یاء ایینه گردانی را هم مصدری بخوانید که به دام ضعف تءلیف می افتد . به این صورت که :
مفهوم این می شود : خورشید را که می بینم بروز یک آیینه گردانی تداعی می شود که با گرده افشانی آغاز خلقت از چشمت رخ داده است . اگر بدین صورت باشد ، ایراد جناب موسوی را بجا می دانم . نه به علت عدم تناسب مفردات بلکه عدم جا افتادن مفهومی . واژگان انتخابی شما بازیگران خوبی هستند که کارگردان نتوانسته بازی خوبی از آن ها بگیرد و این همان ضعف تألیف است .
پیشنهاد می کنم : اگر خوانش اول بنده را بپذیرید بیت مشکل کمتری پیدا می کند.
خداوند گره از زبانمان بگشاید
حق نگهدارتان
م. روحانی (نجوا کاشانی)
1391/7/29 در ساعت : 23:7:24
سلام خدمت جناب خصلتی و همه ی دوستان بزرگواری که در نقد این شعر شرکت کرده اند
به نظر من این غزل دارای همه ی خصوصیات یک غزل خوب هست و آقای خصلتی توانسته اند پیام خودشان را به خوبی به مخاطب منتفل کنند . از یک نقطه دوردست ( آغاز حیات ) به صورتی غیر مستقیم مطلب را آغازمی کنند . آن را در سیر تفصیلی حیات تسری می دهند حرف دلشان را در توصیف پیامبر عظیم الشأن اسلام بیان می کنند و سر انجام در یک بیت مقطع به خود می آیند و حال روحی خودشان را که منبعث از همین شعر است شرح می دهند . البته همانطور که فبلا نظر داده بودم غزلی محکم و متبن است . با احترام به نظرات سایر دوستان عرض می کنم به نظر اینجانب ارتباط بین مصراع ها و نیز ارتباط افقی و عمودی ابیات غزل در حد لازم رعایت شده . حالا چرا صمیمیت لازم در این شعر مشاهده نمی شود ؟ همانطور که جناب موسوی هم اشاره کرده اند ، علت این است که از بحر عروضی مناسب برای یک شعر توصیفی که می توانست شعف و شادی بیشتری را القا کند استفاده نشده
نکته دیگری که استاد خوش عمل هم روی آن تآکید دارند کلمه " یک " در اولین مصراع است :
معمولا وقتی صحبت از تداعی به میان می آید ، ما از مفهوم ، معنا و یا تصویری که اکنون می بینیم به یک مفهوم ، معنا و یا تصویر دیگری که قبلا دیده ایم منتقل می شویم ، و آن را به یادمی آوربم ، حالا چه حقیقی باشد ، چه مجازی و تخیلی . بنا بر این یک در این مصراع جای مناسبی برای خودش ندارد و بهتر بود می گفتند < تداعی می کند خورشید زان آیینه گردانی >
اگر این قسمت مورد قبول فرار گرفت باید برای مصراع دوم هم چاره ای اندیشید از دوجهت ، اول : با احترام به نظر آقای موسوی که گرده افشانی را متناسب با معنای مورد نظر آقای خصلتی نیافته اند ، گرده افشانی را به پرتو افشانی بدل کنیم تا هم به مفهوم آیات و روایات نزدیک تر شده باشیم < پیامبر (ص) می فرمایند : اول ما خلق الله نوری > و هم ارتباط شایسته تری بین مصراع اول و دوم فراهم کنیم ،
نگاه من به این مصراع این گونه است (( که در آغاز خلقت کرد چشمت پرتو افشانی ))
در خاتمه از همه ی عزیزان پوزش می خواهم . ضمنا در مورد دیگری برای شعر جناب خصلتی اظهار نظر کرده و همپنان منتظر پاسخ ایشان هستم
نام ارسال کننده :  خاموش     وب سایت ارسال کننده
متن نظر :
سروده تان را خوانديم قلم فاخرتان بر طبع همايوني مان حكاكي ميكند. ميپسنديم شاعر.... اگر در تحريم اقتصادي نبوديم به ازاي هر مصراعي كه ميسروديد كيسه هاي زر پيشكشتان ميكرديم
سید اکبر سلیمانی
1391/7/28 در ساعت : 2:17:37
سلام دوست عزیز.و لذت بردم از این بیت
جنون باریدبر هفت آسمان جادوی لبخندت

که تا امروز مدهوش است با سردر گریبانی
شاعر بمانی
دکتر آرزو صفایی
1391/7/27 در ساعت : 13:33:0
سلام بر شما
شعرتان را دوست داشتم
علی میرزائی
1391/7/27 در ساعت : 20:17:50
سلام جناب خصلتی نازنین
غزل فاخر واستواری است
درود بر شما
محمدعلی شیخ الاسلامی (شیوا)
1391/7/27 در ساعت : 15:46:52
سلام
جناب خصلتی عزیز
به تازگی دانستم که زحمات سایت بر دوش حضرت عالی است . «سایه تان» بر «سایتمان» مستدام .


سلام برشما:کدام زحمت؟ من یکی از کوچکترین خدمتگزاران سایت هستم البته در بخش نقد وکارگاه شعر. وافتخارمی کنم.
سارا وفایی زاده
1391/7/29 در ساعت : 10:39:53
درود جناب خصلتی
سروده تان را خواندم
حمیدرضا دولتی (معراج)
1391/7/29 در ساعت : 11:26:8
سلام جناب خصلتی بزگوار
در ابتدا خسته نباشید عرض میکنم خدمت شما بابت قسمت ((نقد)) سایت که خیلی زحمت کشیده اید...
ورونقی به نقد دادید..
.....
غزل زیبایی بود ...
از نقد اساتید که استفاده کردم
یاعلی
سحر دگلی (آریایی)
1391/7/28 در ساعت : 18:39:10
سلام و عرض ادب
درود بر شما زیباست
قلمتان جاودان
احساستان در امان باد
محمد وثوقی
1391/8/1 در ساعت : 22:0:8
سلام و عرض ادب
توضیحی در مورد نطری که پای شعر خانم دهقانی نوشته ام: اشتباهی نشده بزرگوار. من عمداً نظرم را در بخش نظرات نوشته ام تا ایشان اگر خواستند منتشر کنند. قبلاً عرض کرده ام ـ به آرشیو حیات خلوت مراجعه بفرمایید ـ ضروری نمی دانم برای مطلبی نقد بنویسم که کس دیگری فیلترش کند! این کار تدریجاً نقد را به سمت جلب رضایت صاحب فیلتر می برد و اصل نقد را بی خاصیت می کند.
مستدام باشید


باسلام:دوست عزیز نمیدانم چرااینگونه فکر میکنید.ولی در بخش نقد هنوز نظری بدون تایید نمانده است.من به عنوان کسی که نقد های دوستان را تایید میکنم اصلا به خودم اجازه نمی دهم نظرم را در بخش نقد دخیل کنم.در بخش نقد غیر از این حقیر بقیه مدیران سایت هم دسترسی دارند.میتوانید سوال بفرمایید.هیچ نظری مگر اینکه توهین امیز باشد تاییدنشده باقی نمیماند
اشرف گیلانی
1391/8/8 در ساعت : 22:46:37
ای خورشید باور کن
هادی ارغوان
1391/8/10 در ساعت : 1:6:25
سلام
جناب خصلتی عزیز
تشکرمی کنم که خودنقدنامه ی مرا
که البته زبان طنزداشت منتشرکردید.
سید علی اصغر موسوی
1391/7/28 در ساعت : 3:26:55
سلام
غزل جالب و محکمی است
و از آن غزل هایی که من می گویم در "مکتب شعر دینی" سروده شده اند.
موفق باشید
***
این بخش تعریفی بود و اگر بخواهید
سکه روی دیگری هم به نام "نقد" دارد
که غزل شما قابل نقد است و قابلیت دارد که وقت برای صرف کنیم
یا حق


حصلتی:منتظر دیدن روی دیگر سکه ی نقد هستم.بانقد عیار شاعر سنجیده می شود ومی اموزد از دوستانش.بی شک خوشحال میشوم
م. روحانی (نجوا کاشانی)
1391/7/30 در ساعت : 10:9:45


سلام جناب خصلتی عزیز

برای شعر زیبایی که در پست قبلی شما خواندم ، نظری دادم و در آن خواهش کردم بعد از ملاحظه بفرمایید تا چه حد نظرم درست است ، ولی پاسخی دریافت نکردم . احتمالا آن را ندیده اید اسم شعر



«وحالا جاده ها به تو ختم میشوند»



آن قسمت که می گوید ومن هنوز با کفشدوزک ها به بهبود زمین فکر می کنم


خصلتی:
چشم الان نگاه میکنم کوتاهی از من است/استاد عزیز این شعر را نگاه کردم اصلا نظر تایید نشده ای هم از شما ندارم.احتمالا نظرتان درست ارسال نشده است.باید از عزیزان مسول سایت سوال کنم احتمالا اشکالی در قسمت نظرات من هست



حسین مولوی
1391/8/9 در ساعت : 21:12:39
سلام بر استاد
دوست خوبم چه خبر؟


سلام بر حسین عزیز. خوش اومدی به پارسی زبانان.هند خوش میگذره؟
نغمه مستشارنظامی
1391/8/8 در ساعت : 14:41:40

به حسن نامت آدم شد قرین علم الاسما

وعالم سجده کرد از شوق بر مفهوم انسانی
سلام بر شما عارفانه ای سرشار از شور و مستی بود
مستی تان مستدام
پاینده باشید
سید نقی عباس «کیفی»
1391/9/17 در ساعت : 0:44:20
بسیار زیبا ست..

جنون باریدبر هفت آسمان جادوی لبخندت
که تا امروز مدهوش است با سردر گریبانی

سلام بر شما دوست شاعر و گرامی.
سلامت باشید
بازدید امروز : 38,722 | بازدید دیروز : 35,818 | بازدید کل : 124,590,026
logo-samandehi