ایمیل :   رمز عبور :        فراموشی رمز؟  


آخرین نقدها
نام ارسال کننده : جابر ترمک
درود بر اساتید گرانقدر.... - شعر زیبای استاد و نظرات خوب اساتید را خواندم. تنها چیزی که به نظرم آ   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : ابراهیم حاج محمدی
با سلام و درود. - بر خلاف دیدگاه سرکار خانم بهرامچی بر این باورم که شاعرانگی در بیت بیت این غزل که   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : صادق ایزدی گنابادی
سلام - - گرچه حقیر به استقلال بیت در غزل اعتقاد دارم و کلا چالش ایجاد کردن در خصوص عدم تناسب د   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : مهسا مولائی پناه
   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : حنظله ربانی
درود - متنی ساده بود تا شعر - هم از نظر ساختار و هم از نظر محتوا - دور از شعر بود - اشعار   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : محمد یزدانی جندقی
سلام محمد علی رضا پور عزیز شاعر گرانقدر . - حقیر را به خوانش اشعارتان فرا خوانده اید ؛ از حسن اعتم   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : محمدعلی رضاپور
سلام و درود بر استاد گرانقدرم جناب خادمیان عزیز! - - استادبزرگوار! فرموده تان درست است و حقیر ه   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : صدرالدین انصاری زاده
فرد اعلی نباشیم! - """""""""""""""""""""" - نمی دانم در ادبیات این کشور چه می گذرد. بهتر بگویم:   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : اله یار خادمیان
سلام و درود میلاد مسعود امام زمان بر شما مبارک باد - - جناب رضا پور عزیز بیت ششم مصرع اول   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : رضا محمدصالحی
سلام و عرض ادب - از استاد صفادل همیشه اشعار خوب خوانده ام و این بار نیز ، ضمن احترام به نظر سرکار   ....    لینک شعر مورد نظر


آرشیو کامل



Share



طفلِ خیالم، آمدم نو، در جهان یأس /یک کس بیا در گوش من آذان بریز دیگر


از آتش عشقت کمی در جان بریز دیگر
من کافرم بر روح من ایمان بریز دیگر



وقت اجل شد ...سایه ای از دور می آید
یارب عذاب مرگ را آسان بریز دیگر!


چیزی که از دل برمی آید  قصه‌ٔ عشق است
از
آفت عقلم خدا پنهان بریز دیگر

طفلِ خیالم، آمدم نو، در جهان یأس
یک کس بیا در گوش من آذان بریز دیگر

لب های سردم جان گرفت از
داغِ لب هایت!!
امشب در آغوشم کمی عریان بریز دیگر

پیغمبر_عشقم خدا در چشم من جاریست
خلوت بیا بر سینه و قر
آن بریز دیگر!

کاری بکن تا
ازخودم بیرون برایم آه
یعنی به دنیایم بیا...عرفان بریز دیگر

عبدالله بیخود
2012/09/08

کلمات کلیدی این مطلب :  طفلِ ، خیالم، ، آمدم ، نو، ، در ، جهان ، یأس ، /یک ، کس ، بیا ،

موضوعات : 

   تاریخ ارسال  :   1391/7/20 در ساعت : 0:9:15   |  تعداد مشاهده این شعر :  1624


کسانی که این شعر را می پسندند :

ارسال نقد و نظر برای اعضا

   
ارسال نظر برای غیر اعضا







متن های ارسالی برای "نقد" توسط دارنده دفتر شعر قابل مشاهده و تایید نخواهد بود و تنها توسط مسئول بخش نقدها بررسی و تایید خواهند شد. در صورتی که میخواهید نظری را خصوصی برای صاحب اثر ارسال کنید از بخش نظرات استفاده بفرمایید.

عبدالله امان
1391/7/22 در ساعت : 16:20:1
سلام بر دوستان عزیز و تشکر از نقد تمام تان
شما محبت دارید بر بنده
همین نقد است که شاعران را به پخته گی میرساند
من بار ها گفته ام من شاعر دری زبان استم و زبان خود را دوست دارم
و شاعران ایرانی به زبان فارسی شعر میگویند
و من کوشش دارم که هردو را یکجا بسازم

حمید خصلتی
1391/7/22 در ساعت : 0:25:6

بسم الله النور
باسلام:
از ویژگی های شاعران افغانستان است که شعرشان از واژه های فارسی دری لبریز است.گاهی ترکیباتی در شعرشان دیده می شودکه بسیاری از فارسی زبانان ایران اگر قبلا این اصطلاح ها را نشنیده باشند شاید اصلا از مفهومی که مد نظر شاعر بوده در شعر آگاه نشوند.این نکته از یک جهت خوبست که باعث زنده نگه داشتن فارسی ناب وخالص دری میشود و از جهتی هم اشکال دارد وآن اینست که وقتی وازه های عامیانه ورایج در یک منطقه وارد شعر می شود شعر از زبان معیار دور شده و همه فهم بودن خود را از دست می دهد.
شعر عبدالله بیخود عزیز نیز از این دایره خارج نیست.مثلا عبارت "سایه آمدن یا سایه می آید" از تعبیر هایی است که در افغانستان رایج است البته هنوز در شهرهای خراسان نیز شنیده می شود.وقتی خورشید درحال غروب باشد وسایه ها از نظر طولی درحال بلند شدن باشد می گویند سایه می آید.که البته اینجا شاعر فقط از تعبیر سایه آمدن برای رسیدن مرگ استفاده برده است.یا درمصراع اول بیت چهارم:
طفل خیالم آمدم نو در جهان یاس
که "نو آمدن" به معنی تازه رسیدن یا تازه وارد بودن است.در شعر این عزیز نشانه هایی از تاثیر بیدل هم دیده می شود که در شعرهای قبلی شان در آن مورد بحث شده بود اما در این شعر به عنوان مثال می توان اشاره کرد به:
لب های سردم جان گرفت از داغِ لب هایت
در این مصراع داغ نشانه ای است که از اثر گذاشتن یک جسم داغ بر بدن می ماند وشاید تصور بشود که شاعرداغ را به جای گرمی لبهایت استفاده کرده است که اگر اینگونه باشد شعر دچار ضعف شده است که البته اینگونه نیست وداغ به همان معنی ابتدایی یعنی اثری که از لب گرم بر لب های سرد برجای مانده است به کار رفته.اینگونه تعبیر ها در شعر متقدمین سبک هندی از جمله مولانا عبدالقادر بیدل بسیار دیده می شود . وبیدل در هند وافغانستان وحتی تاجیکستان به مثابه حافظ در ایران است وبه همان اندازه بر زبان شاعران این سرزمین ها تاثیر گذاشته است. دراین شعر گاهی شاعر دربند قافیه گرفتار شده ونتوانسته است آن مفهوم ومحتوایی را که در نظر داشته به خوبی برساند مثلا:
یارب عذاب مرگ را آسان بریز دیگر
آسان بریز به جای آسان کردن تعبیر موفقی نبوده است.
و در این مصراع: یک کس بیا در گوش من آذان بریز دیگر
اذان را به آذان تغییرداده که اشتباهی فاحش است ونیز یک کس بیا هم اشکال دارد که باید باشد :یک کس بیاید یا یک نفر بیاید یا حتی کسی بیاید
یا درمصراعی دیگر: خلوت بیا بر سینه و قرآن بریز دیگر
خلوت بر سینه ریختن تعبیر موفقی نیست ودر ادامه هم قرآن بریز کاملا نامفهوم وناقص است.اگر دقت کنیم تمام این خطاها در مصراع دوم اتفاق افتاده است وآن هم به دلیل انتخاب نه چندان هوشمندانه قافیه است.قافیه شاعر را مجبور کرده است تا در بسیاری از جاها ساختار جملات را به هم بریزد.شاعر عزیز جناب بیخود اگر سعی داشته باشد از حصار واژگان دری بیرون بزند وقدری به زبان معیار نزدیک تر شود بی شک در آینده شاهد موفقیت بیش از پیش ایشان خواهیم بود.یاحق
هادی ارغوان
1391/7/22 در ساعت : 3:25:29
سلام
ازدیدِ من فعلاتنها نکته ی قابل بحث دراین غزل وزن است .
به جزبیت اول که هردومصراعش تابع وزن : مستفعلن مستفعلن مستفعلن فعولن هست ، مصاریع اول
ابیات بعد ،همگی یک هجا کم دارندکه با یک بارخواندن ملموس نیست.
امانکته ی دیگری هم هست ، بهتربگویم نقدی دارم برنظرِخانم رجایی که نظرشان
محترم است.
بدون تردیداین غزل برای مخاطبانی که گویشِ دری دارند،بسیارملموس تراست ومنِ
مخاطب مجازنیستم " برمی آید "ِ ناهماهنگ را - باتقطیع سنگینِ بر مِ یا ید -
جایگزین " می برآید "ِ آهنگین - که اتفاقا ریتم راحفظ کرده باتقطیع خوش آهنگِ
می ب را ید - نمایم ، یا " سایه ای ازدورمی آید " رابه جای " سایۀ ازدوردست آمد "
- که به خاطرتکرارمصوت های " د " و " س " خوش آواتربه نظرمی‏رسد -
پیشنهادکنم ؛ چرا؟
از دومنظرِموافق ومخالف می توان به این مسئله پاسخ گفت:
1 . این پیشنهادمنطقی است ، " برمی آید " باگویشی که ماداریم همخوان ست و مضاف
برآن " میبراید " ، ترکیبی مستعمل وقدیمی ست (البته ازنظرما).
درباره ی " سایۀ ازدوردست آمد " نیزمیتوان باچشم پوشی ازتکرارمصوت هایی که ذکرآن
رفت به نفع جانشین اش " سایه ای ازدورمی آید " - که اتفاقا اینجاهم ردپای ( م یا ید )
مشهوداست - رای داد.
2 . این تغییرمنطقی نیست ،زیراگویش ها قواعدخاص خودرادارند،چیزی که ماکمتربرآن
واقفیم.
آیا " می برآید " درگویش دری ، هنوزهمان جایگاه قدیمی راحفظ نکرده است که انوری
ابیوردی درحدودهشتصدسال پیش بامطلع " زهجران توجانم می برآید " بیان می کند؟
جواب این سوال با اندیشمندانی است که درحیطه ی زبان صاحب نظرندونه من.
آیا کلمه ی " سایۀ " درترکیب ها واشعاردیگری به گویش دری ، موردِاستعمالی این گونه
نداشته است؟
اما جواب این سوال را برحسب اتفاق یک شاعرِدری داده است :

دیوانۀ هستم که مردن یادمیگیرم
درراهی توسررابریدن یادمیگیرم

دیوانۀ هستم که درآغوش بادتند
باعالمی غمهاوزیدن یادمیگیرم

وبازهم برحسب اتفاق این شاعرِ دری کسی نیست جزجناب بیخودباهمین مطلع و درهمین
سایت.
من اگربخواهم این دوبیت را ویرایش کنم به این صورت :

دیوانه ای هستم که مردن یادمیگیرم
درراه توسررا بریدن یادمیگیرم

دیوانه ای هستم که درآغوش بادتند
باعالم غمهاوزیدن یادمیگیرم

درمی آید.
ولی این کاررانمی کنم فقط به این دلیل که ویرایش نشده ی آن حرف های بیشتری برای
گفتن داردولحن ولهجه ی خاص خودرابه رخ می کشد.
با این همه ، انگیزه ی جناب بیخودرادرگردن نهادن به این تغییردرنیافتم ، اما امیدوارم
دلیلش بهاندادن به گویش شیرین دری نباشد.
ازخانم رجایی هم عذرخواهی می کنم.



بخش نقد:
لحاظ کردن گویش دری ایشان در نقدتان قابل تحسین است .
بی شک بعضی ترکیب ها که در شعر ایشان هست در شعر یک فارسی زبان ایرانی قابل اغماض نیست.مخصوصا در وزن که قبلا در قسمت نقد جناب خوشعمل هم بحث شده است.همه ی ابیات با در نظر گرفت گویش دری بریز درست خواهد بود وگرنه انتهای وزن فعولن هم نمی شود











عباس خوش عمل کاشانی
1391/7/22 در ساعت : 8:15:54
در حیرتم که چطور متوجه لغزش وزنی در کل مصراعها که ردیف «دیگر» را یدک می کشند نشده اید.کسی که نقدالشعر می کند باید به تقطیع هم اشراف داشته باشد .همه ی مصراعهای این غزل با ردیف «دیگر»به واسطه ی «بریز»دچار آشفتگی وزنند مگر اینکه«بریز» را «برز» تلفظ کنید.العاقبةللمنقدین.


بخش نقد:سلام بر جناب خوشعمل عزیز وبا تشکر از حسن انتقاد وتوجه تان به شعر دوستان ونیز نوشته های بی مایه ی این حقیر.
صد در صد با گفته ونظر شما موافقم واین واژه در حرف ز از وزن خارج است ولی من به خوانش دری آن توجه کرده ام .که ای کاش دوستان شاعر افغان هم در نقد این شعر شرکت میکردند.شاعر عزیز این شعر درقافیه دچار لغزش وزنی نشده چرا که ایشان این قافیه را با خوانش دری خودشان نوشته است.در تقطیع هم اصل بر خوانش است نه نوشتار.در زبان فارسی دری و بهتر بگویم لهجه ی افغانی بریز قدری کوتاه تر وفشرده تر خوانده میشود وهمانگونه که شما نوشته اید که اگر برز بود وزن درست از کار درمی آمد،عزیزان افغان بریز را کوتاه تر تلفظ میکنند و ی در بریز را شبیه کسره ی زیر کلمه می خوانند که در این صورت شکل نوشتاری آن خواهد شد: در جان ب رز دی گر .
هرچند این خوانش در لفظ دری درست باشد ولی با شما موافقم.چون شاعری که امروزه به زبان فارسی شعر میگوید باید خود را خارج از مرز ها ی فرهنگ بومی حس کند وشعر را به زبان فارسی معیار بسراید یعنی شاعر به نحوه خوانش غالب فارسی زبانان توجه کند نه خوانش محدوده ی زبانی خودش.
همانگونه که شعر بسیاری از شاعران افغان عزیز مثل محمد کاظم کاظمی وابوطالب مظفری اینگونه است و اگرتعابیری از فرهنگ عامه یا لفظ دری در شعر دیده میشود این تعابیر در وزن اشکالی ایجاد نمی کند.
البته با اندکی تساهل میشود گفت چون این اشکال وزنی در تمام شعر رخ داده است شاید بتوان وزنی برساخته توسط خود شاعر نامید که مستفعلن مستفعلن مستفعلن فعولن میشود که البته در میان اوزان عروضی رایج وجود ندارد.چقدر خوبست که بزرگانی چون شما پشتیبان بخش نقد هستند که اگر لغزشی هم باشد تذکر میدهند.
مهدی سیدحسینی
1391/7/21 در ساعت : 20:32:54
سلام
بهره بردم
دلتان شاد
ملیحه رجائی
1391/7/20 در ساعت : 0:42:22
سلام جناب بیخود
خیلی زیباست شعرشما
محتوای بسیار خوبی هم دارد
از آتش عشقت کمی در جان بریز دیگر
من کافرم بر روح من ایمان بریز دیگر

پیغمبر_عشقم خدا در چشم من جاریست
خلوت بیا بر سینه و قرآن بریز دیگر!

کاری بکن تا ازخودم بیرون برایم آه
یعنی به دنیایم بیا...عرفان بریز دیگر
این ابیات بسیار زیبا هستند

استاد عزیز فکر میکنم شما فارسی دری سخن بگویید، جهت روان تر خوانده شدن شعر زیبای تان
دو پیشنهاد دارم

وقتی اجل شد...سایهٔ از دور دست آمد / نوشته شود: وقت اجل شد ...سایه ای از دور می آید
چیزی که از دل میبراید قصه‌ٔ عشق است/ نوشته شود: چیزی که از دل برمی آید قصۀ عشق است

بی نهایت سپاس برای این شعر خوب
و آرزوی توفیق روزافزون برای شاعر بسیار خوبش

من نیر منتظر راهنمایی ها و نگاه مهربانتان هستم
محمد وثوقی
1391/7/22 در ساعت : 23:7:31
سلام جناب عبدالله بیخود گرامی
غزل زیبایی است عزیز. به نظرم وزن این شعر «مستفعلن/مستفعلن/مستفعلن/فع لن» است. یعنی رکن آخر نه فعولن که فع لن است و توضیحش هم همان طرز تلفظ «بریز» است در لهجه ی شما، درست می گویم آقا عبدالله عزیز یا نه؟ شما رکن آخر را فعولن حساب کرده اید یا فع لن؟ ممنون می شوم توضیح بفرمایید.
مستدام باشید
حمید خصلتی
1391/7/21 در ساعت : 8:39:58
سلام عبدالله جان ،امروز شعرت در بخش نقد قرار گرفت. دوستان شاعر را برای نقدشعرت دعوت کن
دکتر آرزو صفایی
1391/7/20 در ساعت : 12:18:58
سلام جناب بیخود
من شعرتان را دوست داشتم
دست مریزاد
بازدید امروز : 4,114 | بازدید دیروز : 19,763 | بازدید کل : 123,962,714
logo-samandehi