سلام استاد
از بس شعرهای شما تارخ قدیمی تر دارند خواننده ننمی داند که امروز چقدر به اصول زبایی شناسی آن روزها پایبند هستید . و این کار نقد را سخت می کند . کاش کارهای تازه تر نیز می گذاشتید .
در این غزل که با بیت جاودانه ی : لبریزم از فریادهای خستهی خود / از ربناهای به هم پیوستهی خود ، شروع می شود خواننده با ادامه ی درخوری مواجه نیست :
بیت دوم که مضمونی ساده دارد و اتفاق شاعرانه ای در آن نمی افتد . با کمی تصرف در رویکرد به واژگان و حداقل نوع جمله بندی می شد کشف شاعرانه تری داشت . مثلا
زنجیر در دستم عرق کرده است ، خیسم
از شرمِ دست لنگِ تاول بسته ی خود
نفرمایید لنگ برای دست نمی آید . یا بیت سوم :
حجمی تهی هستم که زیر سر، نهاده -
از بینواییها همیشه دستهی خود
که برعکس بیت دوم اتفاقا مضمون تازه است اما واژه ی دسته کمی سیالیت زبان را به دست انداز می اندازد . برای مصرع زیبای اول می شد مثلا نوشت :
از بافه های وهمِ دسته دسته ی خود
با حجم تهی برابر افتد .
کاش این شعرها را باز نویس کنید . از احساس و اندیشه ی سرکش آن سال ها برخوردار است . اما کاش از توانایی های امروزتان و مهارت هایی که بی شک امروزه دارید و در نقد آثار خودم و دوستان با آن اشاره می فرمایید و یاد مان می دهید در ان استفاده شود
دوباره خدمت خواهم رسید
حق نگهدارتان
------------------------------------------------------------
سلام عزیز گرامی
استاد و دکتر معزز
این غزل یه غزل نیمایی با رویکرد "نئو هندی" است ، اتفاقا هرچه شلوغتر شود خاصیت تاثیر از آن گرفته می شود.
شعر کاملا حسی است.
به جز بیت : حجمی تهی هستم ...
که حکایت از افتادن کوزه ای خالی به گوشه ای است ، که از نداری "دست" یا "دسته" خود را زیر سر گذاشته است.
در باره ی بیت میوه تلخ میشود کاری کرد ؛ ولی به دلیل "طبیعت گرایی" جریان شعری "نیمایی" من این غزل را در این فرم انتخاب کردم ، چون با مخاطب همراهی می کند (با هر مخاطبی)
فکرتان را روی غزل های : سایه روشن یا همنشین - جسارتا-بیازمایید.
از کاوش حضرتتان در زوایای ساده ی این غزل، بسیار بسیار سپاسگزارم
مانا باد نفس های شاعرانه ات.