درود بر استاد عزیز.کم پیدا بودید دلتنگتان شدم.غزل بس زیبا و دلرباست.اگر حضرت استاد فکری به حال این مصراع بکنند غزل همه چیز تمام خواهد بود:از این غبار پنجره ها من دلم گرفت...مسلما استاد می دانند منظورم چیست...واما این غزل بر وزن و قافیه ی بند اول ترکیب بند محتشم کاشانی است:باز این چه شورش است که در خلق عالم است...ارادتمند هم در سوگ امام راحل شعری بدین وزن و وقافیه دارم با این مقطع:آه ای بشیر صبح بهار آقرین امام/نوروز بی حضور تو بر ما محرم است...سپاس.
--------------------------------------------------------------------------
حتی غبار پنجرههای همیشه خشک
درهر نگاه، تشنهی باران نم نم است
***
سلام پیر دردی کش میخانه ما
بنازم دلتنگی تان را ؟! آن هم برای شاگردی خرد.
حسب الامر بدون هیچ توضیح و توجیهی مصرع اشاره شده را تغییر دادم و بیتی کاملا جدید تولد یافت
حال چه قبول افتد و چه در نظر آید.
حکایت بدن ما سربازان جنگ دیده حکایت ( میل فرمان پیکان - که یادش فراموش روزگاران مباد - است) البته کچل شده و یاتاقان زده اش . چون هرچه گریس بزنی، مثل صدای کلنگ ، باز ساز خود را کوک می کند. من سال های جنگ درجه دار " رادار من "(اپراتور رادارهای پدافند هوایی) بودم و از جزیره خارک و درگیری های معروفش چندین "مرض مرگ آفرین " هدیه گرفتم که یکی از آن ها "آرتروز کمر و گردن" است و در طول سال چهار پنج بار ، بستر نشینم می کند و نداشتن بیمه و امکانات درمانی هم ، دردرا مضاعف می کند! این مطالب را برای تمارض و یا طلب همراهی و دلسوزی کسی ننوشتم .خواستم برخی از دوستان با واقعیت ها بیشتر آشنا شوند، که امثال من مصداق شعر خواجه شیرازیم که فرمود:
به طرب حمل مکن سرخی رویم که چو جام
خون دل عکس برون می دهد از رخسارش
درد جنگ مال امثال من است و صله هاش برای کسانی که حتی فرق موشک و تشک را نمی دانند. من ریا کاری بلد نیستم و هیچگاه خود را رزمنده هم ننامیده ام، اما خدا خود به تمام اسرار آگاهی دارد و هم او بهترین یاور و پشتیبان است. امید وارم خداوند به داد تمام محرومان جامعه برسد از جمله ما شاعران و اهالی قلم و اندیشه.
از لطف هماره شما سپاسگزارم
برایتان بهروزی و پیروزی آرزومندم
یا علی مدد!