دو چشم خمارت را سرمه خواهم کشید با...
واژه هایی که از جان احساس، رنگ شده است...
حال...
تمام دل ربایی ات را...
همچو گرده افشانی گل های بهاری...
بر این چند خط، سرند کن...
و آن زلف سیاه را پریشان ساز...
تا جامه ی غم را از تن چند برگ کاغذ سپید بیرون آرد...
هوس کرده ام...
خوشه ستاره ای را از برق لبان لعلت بچینم...
آمده ام تفسیر کنم...
سوره ی مستی و ساغری را...
شرک است اگر بگویم...
سی جزء نغمه های عاشقی را...
در گفتار نوش ات یافته ام...
نفس تو...
پنجه می زند در بغض گلو...
تا تسکین و آرام سحرم گردد...
برای مسخ و مات در خمار طاووس جادو...
خویش را در باران دیدگان، سبک کرده ام...
(رضا روستا)
موضوعات :
تاریخ ارسال :
1391/6/15 در ساعت : 13:43:1
| تعداد مشاهده این شعر :
1594
متن های ارسالی برای "نقد" توسط دارنده دفتر شعر قابل مشاهده و تایید نخواهد بود و تنها توسط مسئول بخش نقدها بررسی و تایید خواهند شد. در صورتی که میخواهید نظری را خصوصی برای صاحب اثر ارسال کنید از بخش نظرات استفاده بفرمایید.