با وضعیت امارت بخارا قبل از وقوع انقلاب اکتبر آشنا شدید. در ان زمان در امارت بخارا نه روزنامه بود و نه رادیو و نه تلویزیون که مردم از تحولات جهان بخصوص روسیه آگاه شوند. پیروزی انقلاب اکتبر در روسیه و شعارهای فریبنده ی این انقلاب روشنفکران بخارارا به خود جلب کرد. در امارت بخارا شایعه شد که در نتیجه ی انقلاب در روسیه دولتی به سر قدرت رسیده است که از فقرا و مستضعفین حمایت می کند. خطاییِ سمرقندی در این باره گفته بود:
خرسند و شاد خیل خلایق به هر طرف ،
از علم خود کشیده به کیهان سر شرف.
احوال علاالسواست به هر دور و هر زمان،
اشخاص جمله یک دل و یکرنگ و یک زبان.
برخی روشنفکران بخارا نیز با این امید که زیر تاثیر این انقلاب رهای بخش تحولی در ساختار پوسیده ی امارت بخارا وارد خواهند کرد از انقلاب کارگری در روسیه استقبال کردند. بعد از سرکوب شدید گروه موصوم به "جدیدان" که خواستار اصلاحات بودند و قتل سراج الدین برادرش- استاد صدر الدین عینی در اعتراض به ظلم و ستم امیران مستبد بخارا نوشته بود:
یا رب آن خانه ی بی داد و ستم ویران باد،
یا رب آن محکمه ای جبر مزارستان باد.
با رب آن تخت که شد بایث بدبختیِ ما،
ریزه ریزه شده بر خاک سیه یکسان باد.
یا رب آن قاضی و آن مفتی و آن شاه و وزیر،
سرنگون گشته به خون خودشان غلطان باد!
استاد صدرالدین عینی بعدا در یک شعر انقلابی خود ضمن استقبال از انقلاب کارگرِی روسیه مردم بخارارا به آزادی و رهای از ظلم و ستم استبداد داخلی نوید داد:
ای ستم دیدگان، ای اسیران،
وقت آزادیِ ما رسید.
مژدگانی دهید،ای فقیران،
در جهان صبح شادی دمید!
تا به کی غصه خوردن به حسرت
بعد از این شادمانی نما !
بس جفا ، بس ستم! ای عدالت!
در جهان حکمرانی نما !
اما با آمدن بلشویک های روس به آسیای مرکزی تحولات بر عکس صورت گرفت و آن انتظارات روشنفکران بخارا که خواستار تشکیل یک دولت مدنی و مستقل بودند نقش بر آب شد. بلشویک های روس بعد سرکوب مجاهدان در این منطقه دولت الهادیِ متمرکز جماهر شورویِ سوسیالیستی را تاسیس دادند. تمام علما، دانشمندان و نجیب زادگان را قتل و کلیه ی کتب فارسی را به آتش کشیدند. گفته می شود یک کارخانه ی آجورسازی در شمال تاجیکستان بیش از شش ماه از طریق سوزاندن کتاب های نادر فارسی فعالیت کرده است....
انقلاب مدنی بلشویک ها از انقلاب مدنی مورد نظرمعارف پروران بخارا کاملا متفاوت از آب درامد.عبد الرعوف فطرت یکی از معارف پروران فعال بخارا می گفت:"حیات امر معنوی است" در حالی که بلشویک ها در آسیای میانه سیاست معنویت ستیزی را دنبال می کردند. در واقع انگیزه و هدف انقلاب مدنی کمونیست ها ادغام فرهنگ و ارزش های خرده ملیت ها با فرهنگ روسی و تبلیغ برتریت فرهنگ روسی بود. به همین ترتیب، بعد از تقویت قدرت سیاسی کمونیست ها و آشکار شدن سیاست دین ستیزی و ضد معنوی آنان در آسیای میانه بسیاری از علما، شعرا و روشنفکران که جان به سلامت برده بودند به افغانستان و دیگر ممالک اسلامی مهاجرت کردند.
از جمله ، شاعرخوبی سمرقندی که به اجبار "ترک یار و دیار" کرده بود در چند روباعی خویش مخالفت خود را با سیاست بلشویکان روس و عوامل آنها در منطقه این گونه بیان می کند:
جمعی ز مقیدان که بی دین گشتند
در مثلحت طریق لنین گشتند
بودند کلوخ و در خلاب افتادند
خوردند نجاستی و سرگین گشتند.
یا خود:
ما سجده به جز حضرت رحمان نکونیم
تعظیم به اغنیای نادان نکونیم
با بنده چو بندگی نمودن کفر است
از بهر معاش ترک ایمان نکونیم.
خوبی علت تمام مشکلات و بدبختی های که در عوایل قرن بیستم بر سر مسلمانان آسیای میانه آمده را برخواسته از جهل و نادانی خود آنان، بی خبری حکام و برخی علمای دین ارزیابی کرده است:
فریاد ز دست جهل و نادانی ما
مشکل بفزود راه آسانی ما
از کوری و بی شعوری و کج فهمی
صد رخنه فتاد در مسلمانی ما.
استاد عینی شاید به دلیل سراب بودن انقلاب مدنی بلشویک ها و ناکام ماندن آرمان های معارف پروران بخارا در دم مرگ اظهار ندامت کرده در مخمسی بر غزل حافظ فرموده است:
مرد عینی درد او بنهفته ماند،
طالع ناسازگارش خفته ماند،
غنچه ی امید ها نشکفته ماند،
"راز حافظ بعد از این ناگفته ماند،
ای دریغ از رازذاران یاد باد!"
انقلاب ساختار سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی آسیای میانه را از بیخ و بن دیگرگون کرد. در پی این دیگرگونی بزرگترین آفت را فرهنگ و دین این منطقه متحمل شد. انقلاب تمام گزشتۀ مردمان این بلاد اسلامی را انکار کرد. بعد از پیروزی به اصتلاح "انقلاب کارگری" در منطقه با دخالت و تشویق بلشویک ها و عوامل وابسته به آنان ستیز میان سنتگرایان و نوگرایان در حوزۀ فرهنگ و ادبیات شروع شد. اما این روند با جریانی که در همه جوامع به طور طبعی اتفاق می افتد هیج شباهتی نداشت. بلکه بلشویک ها از این اصطلاحات در واقع به خاطر از بین بردن حافظه تاریخی و فرهنگ و تمدن گزشته مردمان این منطقه سؤ استفاده می کردند. آنان از شعرا و نوسندگان انتظار داشتند که از سنت و گزشته ادبی خویش دست کشیده ادبیات جدیدی با معیار ها و ملاک های که انقلاب اکتبر مشخص کرده، خلق کنند. ادبیات نوین هم در شکل و هم در محتوا باید با ادبیات گزشتۀ اقوام این منطقه فرق می کرد. بنابرین شعرا و ادبا برای رسیدن به این هدف باید از تجربه شعرا و نوسندگان انقلابی روس پیروی می کردند. با این وصف شعرای تاجیک باید یک شبه از همه سنت ها و ارزش های ادبی خویش دست کشیده و آثار خودرا با معیار های جدید خلق می کردند. این سیاست آشوب تازه ی را در میان ادیبان منطقه برانگیخت. بحث و مناظره در این باره سال ها طول کشید و در این ماجرا بسیاری ها نیز قربان شدند. در نحایت، بعد از ناکامی بلشویک ها و طرفداران به اصتلاح "نوگرای" در جهت تغیر شکلی شعری فارسی توجه به محتوای سوسیالیستی آن معطوف شد و در این زمینه مرزبندی های شدید صورت گرفت. شعرا و ادیبان منبعد در چهارچوب متود "ریالسم سوسیالیستی" و " حزبیت ادبیات" باید آثار خودرا می آفریدند. کمونست ها در ابتدا به ناچار تا تربیت نسل جدید از ادیبانی که از انقلاب استقبال کرده بودند برای ترغیب اهداف خود استفاده می کردند.
علی رضا قزوه در کتاب"خورشید های گمشده" در بارۀ این نسل می نوسد: " نسل اول شاعران یکصد سال گذشته تاجیک به شاعرانی چون صدر الدین عینی، پیرو سلیمانی، محمد جان رحیمی و... تعلق دارد. آنها آخرین بازماندگان نسلی بودند که آشنایی بسیاری با ادبیاتایران و تا حدودی عرب داشتند، وزن عروضی را خوب می شناختند، در مکتب ها و مدارس علمیه، درس خوانده بودند."
ویژگیِ اصلیِ شعر تاجیک در اوائل انقلاب که معارف پروران بخارا نماینده ی آن بودند همان ارتباط و پیوستگی به شعر هزاران ساله ی فارسی بود.
دوم، شعرای دوره ی اول انقلاب اصطلاحات جدید را مطابق دستور و گویش زبان فارسی تاجیکی متداول در آسیای میانه استفاده می کردند.
برای مثال به چند بیت از غزل مغموم دروازی توجه نماید:
ای رشک بتان ختن و پاریس و مسکو،
شیدای رخت ماه وش برلین و ورشو.
مانند لبت شربت شیرین نتوان ساخت،
فبریکه ی بلژیک و فتربرگ و فرانسو.
ما از تو ندیدیم وفا غیر جفا هیج،
خواهم شوم آواره از این غصه به خرکو.
خرکو- شهری در اکراین کنونی است
این روند بیش از ده سال تا زمان تربیت شدن نسل ادیبان جدید در مکاتب شوروی ادامه داشت.
در آن زمان شعرا عمدتا در سبک های عراقی و هندی یا خود در پیروی از حضرت بیدل ایجاد می کردند. از جمله شاعر توانا تُغرل احراری که در دهه ی دوم انقلاب اکتبر به جرم منسوبیتش به طبقه ی اشراف ، به دست بلشیویک ها به شهادت رسید،چنین غزلی دارد:
دل به تاق ابروی او می پرستی می کند،
چون کبوتر در رواق کعبه مستی می کند.
از بلندی کی رسم بر زوضه ی آن آستان،
طالع و اقبال سستم سخت پستی می کند.
سرمه دارد آرزو چشم از غبار مقدمش،
خاک پایش را جبینم پیش دستی می کند.
هیج کس در عشق لیلی نیست این جا استوار،
کی چو مجنون دیگری دعوای هستی می کند.
فکر موزونم کنون تغرل در آین سخن،
حکم دیوان وزارت چون مهستی می کند.
به این ترتیب، ویژگی های فرهنگ و تمدن فارسی در آسیای میانه تا زمان رواج خط فارسی در این خطه ( یعنی تا سال 1929 میلادی) به برکت وجود این خط حفظ شد اما در ادامه به دنبال جایگزین شدن خط لاتین و بعدا سریلیک ناهمگونی ای در زبان گفتاری و نوشتاری مسلمانان این منطقه با حوزه تمدنی پارسی گویان به وجود آمد. زیرا تغییر خط یک ملت منجر به تخریب منطق و تفکر آن می شود.
گویا میرزا غالب در این غزل خویش آفتی را که بعدأ به سر ادبیات و هنر تاجیک آمد پیشبینی کرده است:
تا ز دیوانم که سرمست سخن خواهد شدن
این می از قحطی خریدار کهن خواهد شدن
هی چه می گویم اگر این است وضع روزگار
دفتر اشعار باب سوختن خواهد شدن
کاش سنجیدی که بهر قتل معنی یک قلم
جلوۀ کلک و رقم، دار و رسن خواهد شدن
چشم کور، آیینه دعوی به کف خواهد گرفت
دست شل، مشّاتۀ زلف سخن خواهد شدن
شهد مضمونی که اینک شهرۀ جان و دل است
روستا آوارۀ کام و دهن خواهد شدن
زاغ و راغ اندر هوای نغمه بال و پر زنان
هم نوای پرده سنجان جمن خواهد شدن
هم فروغ شمع هستی تیرگی خواهد گرفت
هم بساط شمع مستی پر شکن خواهد شدن
حسن را از جلوۀ نازش نفس خواهد گداخت
نغمه را از پردۀ سازش کفن خواهد شدن
آکادمیسین محمدجان شکوری بخارایی در کتاب خود «خراسان است اینجا» می نویسد: در این هزار سال پس از قرن ۱۰میلادی حکومت داران بیگانه تلاش کردند تاجیکان را که از فاجعه ها جان به سلامت برده اند سرکوب، مطیع و فرمانبردار بدارند. با این همه در مدت این هزار سال در ماوراء النهر نتوانستند تاجیکان را از زبان و هویت ملی خود محروم کنند.