"باز باران" با بهانه
كشت مارا غم شبانه...
اشك می ریزد جهاني...
درد دارد اين ترانه...
"باز
باران..باز
باران...باز باران "..بی بهانه...
"یادم آید روزباران
گردش یك روزدیرین"
تلخ و
غمگین
مادری سی ساله بودم
كودكي در دست و بي جان
گاه خندان...گاه گريان
می دویدم سوی دریا
تا بن تف دیده صحرا
شهر
ویران بود و باران
دیو خندان بود و باران
مردمی دیوانه گرد
لات و عزی بود و باران
بند عصیان بود و باران...
باد با موي پريشان
دور مي زد كومه ها را
كودكي با بغض پنهان
دفن مي شد پاي بتها
اشك پنهان بود و پنهان...
داغ سوزان بود و سوزان...
دست من گربود تیغی ؛
می گسستم بندها را
می شكستم لات و عزی
می ربودم كودكم را
از خيال زشت بتها...
"بشنو از من كودك من":
پیش چشم مرد تنها
"زندگانی خواه تیره خواه روشن"
نیست زیبا نیست زیبا نیست زیبا...
زردی این دشت از من
سختی آن مشت ازمن
سرخی خون من از
تو
رنگ پرچم ...رنگ خانه
باز باران...باز اشكم...باز اشكت...بی بهانه...
درد را دارد نشانه...
می نشینم پای رویا
بر كتان خاك صحرا
می دوم تا
دورها پای برهنه...
گاه خندان...گاه گریان...
آه باران بود و
باران
شهر بي جان بود و
طوفان
اشك چون دریای جوشان/ خسته می كرد ابرها را
روح چون ببری خروشان/چنگ می زد صخره ها
خانه ویران بود و
باران
دیو خندان بود و
باران...
لنج نالان بود و
طوفان
"بشنو از من كودك من":
تلخی این قصه ها را..
شهر ویران مانده از من
دردها ديرينه از من
بغضها بی كینه ازمن
آه و اشك و
شیون از
من
گرچه باشد يا نباشد؛
خاطری آسوده از تو
شرمها بيهوده از تو
شهرتی آلوده از تو...
"یادت آید روز باران..."
چشم من...چون ابر
گریان...
وه...كه رویا بود
باران!
كاش زیبا بود
باران!
راشین گوهرشاهی(شعر :سوم شهریور نود و یك/طرح:1389).

موضوعات :
تاریخ ارسال :
1391/6/4 در ساعت : 14:12:4
| تعداد مشاهده این شعر :
1199
متن های ارسالی برای "نقد" توسط دارنده دفتر شعر قابل مشاهده و تایید نخواهد بود و تنها توسط مسئول بخش نقدها بررسی و تایید خواهند شد. در صورتی که میخواهید نظری را خصوصی برای صاحب اثر ارسال کنید از بخش نظرات استفاده بفرمایید.