ایمیل :   رمز عبور :        فراموشی رمز؟  


آخرین نقدها
نام ارسال کننده : جابر ترمک
درود بر اساتید گرانقدر.... - شعر زیبای استاد و نظرات خوب اساتید را خواندم. تنها چیزی که به نظرم آ   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : ابراهیم حاج محمدی
با سلام و درود. - بر خلاف دیدگاه سرکار خانم بهرامچی بر این باورم که شاعرانگی در بیت بیت این غزل که   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : صادق ایزدی گنابادی
سلام - - گرچه حقیر به استقلال بیت در غزل اعتقاد دارم و کلا چالش ایجاد کردن در خصوص عدم تناسب د   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : مهسا مولائی پناه
   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : حنظله ربانی
درود - متنی ساده بود تا شعر - هم از نظر ساختار و هم از نظر محتوا - دور از شعر بود - اشعار   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : محمد یزدانی جندقی
سلام محمد علی رضا پور عزیز شاعر گرانقدر . - حقیر را به خوانش اشعارتان فرا خوانده اید ؛ از حسن اعتم   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : محمدعلی رضاپور
سلام و درود بر استاد گرانقدرم جناب خادمیان عزیز! - - استادبزرگوار! فرموده تان درست است و حقیر ه   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : صدرالدین انصاری زاده
فرد اعلی نباشیم! - """""""""""""""""""""" - نمی دانم در ادبیات این کشور چه می گذرد. بهتر بگویم:   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : اله یار خادمیان
سلام و درود میلاد مسعود امام زمان بر شما مبارک باد - - جناب رضا پور عزیز بیت ششم مصرع اول   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : رضا محمدصالحی
سلام و عرض ادب - از استاد صفادل همیشه اشعار خوب خوانده ام و این بار نیز ، ضمن احترام به نظر سرکار   ....    لینک شعر مورد نظر


آرشیو کامل



Share



می پری از خواب و می گویی: مریوان را زدند!


شعری برای جانبازان موجی،علیه فتنه88 و خصوصا کشتار مسلمانان میانمار



می پری از خواب و می گویی:"مریوان را زدند!"

بچه ها قیچی شدند و باز مهران را زدند

آه؛ای تصمیم کبری در دل میدان مین!

در میان مشق درسِ بازباران را زدند!

زخمِ بستر داغ بود و دست هایت داغ تر

مثل بهمن سینه ی سرد زمستان را زدند

بالِشَت چنگال بر دستان خود می گیرد و

باز نجوا می کنی:"یارِ دبستان را زدند!"

خواب می بینی ملخ ها شهر را پُر کرده اند

مثل زالو گوش تا گوشِ خیابان را زدند

چشم می گردانی و وحشت تو را پُر می کند

پشتِ سر وقتی تمام هم قطاران را زدند

آه؛ ای فرمانده ما داریم عادت می کنیم؛

در خبرها آمده؛"دیروز قرآن را زدند؟!"

باز هم در تیترهای روزنامه خوانده ایم:

در فلان کشور دوبانوی مسلمان را زدند

پیکرِ خونین کودک ها در آغوشِ کتاب؛

بمب ها در غزه هم ده ها دبستان را زدند

آه ای فرمانده!سنگین است وقتی بشنوی،

فتنه ها حتی بسیجی های تهران را زدند

بت پرستان؛ مومنان را در میانمارِ فقیر

حمله بردند و به ظاهر نسلِ ایمان را زدند

تخت تو تختِ سلیمانیست؛ اصلاً غم نخور!

من نخواندم هیچ جا"تختِ سلیمان را زدند!"

می رسد روزی که ما با تو تماشا می کنیم؛

بر دلِ دیوارِ کعبه، نامِ یاران را زدند!.............


کلمات کلیدی این مطلب :  می ، پری ، از ، خواب ، و ، می ، گویی: ، مریوان ، را ، زدند! ،

موضوعات : 

   تاریخ ارسال  :   1391/5/19 در ساعت : 15:37:24   |  تعداد مشاهده این شعر :  1158


کسانی که این شعر را می پسندند :

ارسال نقد و نظر برای اعضا

   
ارسال نظر برای غیر اعضا







متن های ارسالی برای "نقد" توسط دارنده دفتر شعر قابل مشاهده و تایید نخواهد بود و تنها توسط مسئول بخش نقدها بررسی و تایید خواهند شد. در صورتی که میخواهید نظری را خصوصی برای صاحب اثر ارسال کنید از بخش نظرات استفاده بفرمایید.

نغمه مستشارنظامی
1391/5/21 در ساعت : 3:38:51
بسیار زیبا و خواندنی بود این غزل درود بر شما و درود بر همه جانبازان درد آشنا
نسرین حیایی تهرانی
1391/5/20 در ساعت : 14:52:42
چقدر قشنگه این شعر. چقدر آدم رو می بره به حال و هوای مطهر آن روزها. دستتان درست و اجرتان با خدای مردهای بزرگ همین شعرتان
بازدید امروز : 31,165 | بازدید دیروز : 32,276 | بازدید کل : 125,546,283
logo-samandehi