شهری در این تاریکی بیمار می میرد ............ یا ایها الانسان غمی انگار می میرد
شهری در این تاریکی بیمار می میرد
یا ایها الانسان غمی انگار می میرد
دیوانه عریان می دود ، سرمای سختی است
افسوس این تنهاترین بیدار می میرد
شیری کنار بیشه ای مجروح می افتد
مردی بدست حمله کفتار می میرد
مه در هوائی بس غبار آلود می پیچد
خورشید این شبهای بی مقدار می میرد
این تنگ دریا نیست ماهی لحظه ای فهمید
از خانه ای کوچک دلی بیزار می میرد
سربازها را زنده زنده خاک می کردند
تر در کنار خشک، بی معیار می میرد
نه ! چشمه ای دیگر نمی جوشد و هاجرها
مبهوت آن طفلی که بالاجبار می میرد
موضوعات :
تاریخ ارسال :
1391/5/18 در ساعت : 23:42:29
| تعداد مشاهده این شعر :
1066
متن های ارسالی برای "نقد" توسط دارنده دفتر شعر قابل مشاهده و تایید نخواهد بود و تنها توسط مسئول بخش نقدها بررسی و تایید خواهند شد. در صورتی که میخواهید نظری را خصوصی برای صاحب اثر ارسال کنید از بخش نظرات استفاده بفرمایید.