
مبهوت ،بیکرانه، خیال انگیز
محزون ،غمین،نشانه ی من این است
شور آفرین به بحرِ سراب ،اما
عطشان ترین ،فسانه ی من این است
خشکید بحر وهستی من سر زد
من ریشه در زلال ِزمین دارم
زان بحر ،زان غرور ،غریب اینک
طوفان وموج ریک ،همین دارم
پایِ طلب پر آبله ،منزل دور
تابی مرا نمانده دراین تشویش
ریگِ روان عنان ِجنونِ من
دارد به دست ومیکشدم بی خویش
مجنون ومن دو دوست ،دو سرگردان
مجنون ومن دو مست ،دو دیوانه
در غربتی به داغ وبلا همدل
در وادیِ جنون، همه ،افسانه
کاریز ومن دو یار ،دوهم پیمان
او می فروش ومن زسبویش مست
می جویمش هنوز چو جان در خویش
جان من است کی کشم از او دست
اینجا عبور از فلک آسان است
بی پرده آسمان چه تماشایی است
می بخشمت ستاره بیا ای دوست
سو غاتی از ستاره چه رؤیا یی است
من تشنه ی دو دست صبور تو
من تشنه ی دو چشم بلور تو
از من گذر دریغ چه میداری
من سرخوشم به بوی عبور تو
هرشب به داغگاه ِعطش دارم
تنها زسوز لاله ی دل فانوس
عیبم مکن که با همه نا چیزی
دل بسته ام به وصلت ِاقیانوس