خسته ام

همه واژه هايم انگار رفته اند

كلمه اي نيست ليلا

براي از تو نوشتن به پاي بوس هزاران لغت ديكشنري رفتم

ولي هم وزن تورا انجا نيافتم

اي خاك بر سر واژه هايي كه از تو سرودن را نمي دانند

خاك بر سر شاعري كه نمي تواند حتي كلمه اي برايت از درون اين دل غمديده بيرون اورد

همه نوشته هايم بي رنگ شده

مي بيني ؟ گذشت دوران تورا با مدادهاي رنگي نوشتن

همين كهنه قلم و دوات هم برايم غنيمت است

شايد بشود تصويري از شب هاي گمشده در زلفت و يا همين دو چشم سياهت را معنا كرد

نمي دانم

عجيب دلم گرفته

درد واژه نداشتن شايد چون بي هدف بودن هاي يك شاپرك باشد

مرگ  مي اورد برايم ليلا

نكند واژه ها را هم با خودت به ان دور دست ها بردي نازنين ؟  

راستي ليلا

منزلت ان دور دست ها , چون روياهايت بر فراز كوهيست پر از شقايق هاي وحشي ؟ يا چون شهر من انجا هم زمين كم اورده اند؟

نخند ليلا

غم در چشمانم را ببين بي رحم

 شاعري كه واژه ندارد حالا مي شود دلقك برايت ؟

زبان بچرخان مهربان

پشت همين خانه

كمي دور تر , بهانه هاي در هوايت ارام شدن قايقي ساخته  

مي ايم

روزي از همين روزها

به اب مي اندازمش و تا ته درياها تورا مي جويم

از مروايد نشان خانه ي تورا مي جويم و براي استراحت , ميروم جشن عروسي عروس هاي دريايي

مي نشينم با دلفين ها از تو مي گويم شايد تورا ديده باشند

انقدر پارو ميزنم و مي زنم تا از ته درياها خشكي دست و پايم را ببند

ان روز اسير خستگي هاي دريا نخواهم شد

كوچه كوچه خانه ها را به اميد پاسخ سلامت در مي كوبم

به اتش مي كشم ليلا

به اتش ميكشم شهري را, كه تورا در ان نيابم

با اشك هايي كه سالهاست بهانه ي تورا دارند

سپرده ام به باران از تو نشاني بياورد

نسيم ديگر بوي تورا ندارد , چند روزي ست جواب سلامم را هم نمي دهد

ليلا

تمام واژه هاي گم شده ام تك تك در جستجوي تواند

بيا و سرگرداني اين همه واژه را پايان ده

بيا

بيا و مرا نجات ده

از حجوم اين واژه هاي خاك بر سر

 2012/07/22

 22:35