سخن طفلی است خاکستر
اعتراضی به نسل کشی های اخیر در میانمار.
سخن چاک کفن بر یک "گل سرخ دل افگار" است[1]
سخن طفلی است خاکستر که تابوتش "میانمار"است
سخن ازشعله های مادر پیری است در ساحل
که موج گیسوان پرشرارش موج اخبار است
مگر این شعله هم آواره از جنگ ارزگان[2] است
چرا این قدر کم خون و چرا این قدر بیمار است
چقدر این ابرها از جنس باران های بهسودند! [3]
چقدر این شعله ها از جنس دامن های افشار است!
افقها سر به سر خنجر و سر از خنجر آویزان
صدای هق هق ناز عروسک ها، در آوار است
دگر شکی ندارم،هابزهم پیغمبری بوده
و انسان در سرشت وحشی اش هند جگرخوار است
شده کارش تفنگ و چیدن بال کبوتر ها
و تاریخ بشر آغشته ماهی که بر دار است
ستمگر چون رطب از نخلها مشغول سر چینی
مسلمان شادمان از روزه و سرگرم افطار است
3/5/1391 قم
قنرعلی تابش
[1]. گل سرخ دل افگار: نام داستانی ازنویسنده معاصر افغانستان،محمد جواد خاوری.
[2]. نام استانی در افغانستان که در عصر عبد الرحمان شیعه ها در آن مورد نسل کشی و مهاجرت اجباری قرار گرفت.
[3]. نام شهرستانی شیعه نشین در افغانستان که مورد یورش ها و آتش سوزی های هرساله طالبان قراردارد.
موضوعات :
تاریخ ارسال :
1391/5/4 در ساعت : 0:46:4
| تعداد مشاهده این شعر :
1414
متن های ارسالی برای "نقد" توسط دارنده دفتر شعر قابل مشاهده و تایید نخواهد بود و تنها توسط مسئول بخش نقدها بررسی و تایید خواهند شد. در صورتی که میخواهید نظری را خصوصی برای صاحب اثر ارسال کنید از بخش نظرات استفاده بفرمایید.