بسم الله...
تقديم به برادر و خواهر مسلمان ميانماري ام. حيف که فقط همين را داشتم که تقديمتان کنم.اين شعر را از زبان خودم و دوستانم در صدا و سيما(!) گفتم که نخواستيم حتي از دردشان به اندازه ي چند خبر فوتبالي حرف بزنيم و صحبت کنيم...
بيت بيتِ غزلم شرح پريشاني ماست
شرحي از کافري ما و مسلماني ماست
آتشي هست به جانِ تو و ما گريانيم
اين تمام همه ي بي سر و ساماني ماست
دوست داريم که باشيم کنار تو، ولي
تا بدان جا که تو خوش هستي و آساني ماست
سر به صد سجده فرو برديم و خواب شديم
ننگ هر سجده چو صد داغ به پيشاني ماست
تو به درد دل خود سوز و به دردِ خود، ما
دوري و دوستيِ ماست که ارزاني ماست
دور بودن همه جا بد که نه، حتي خوب است
هرکه دور است زِ ما، يوسف کنعاني ماست...
موضوعات :
تاریخ ارسال :
1391/5/3 در ساعت : 2:26:0
| تعداد مشاهده این شعر :
1179
متن های ارسالی برای "نقد" توسط دارنده دفتر شعر قابل مشاهده و تایید نخواهد بود و تنها توسط مسئول بخش نقدها بررسی و تایید خواهند شد. در صورتی که میخواهید نظری را خصوصی برای صاحب اثر ارسال کنید از بخش نظرات استفاده بفرمایید.