خیلی ها صدای مرا نمی شنوند

تو هم

مثل خیلی ها ...؟!

در باغچه

 براده می تکانند

پای پیچک ها را بسته ند

 خورده نانهای کنار پنجره را کش می روند

و دوست نمی دارند

 پرنده ها به من سلام بگویند

.

.

.این روزها

خیلی ها

صدای خیلی ها را نمی شنوند





اما زنبورها

همچنان با اشعار من

گرده افشانی می کنند

تلویزیون

از گرانی در اروپا می گوید

وباد

شعرهایم را

دست به دست می چرخاند

گل پیراهن چاکشان است

وکودکان جهان

روی بادبادکهایشان

نام تو را نوشته اند

.

.

.

به اندازه گیسوان مجعد بید مجنونم

به اندازه برگهای درختان شاعرم

ولی به اندازه ریگهای بیابان تنها !

و لیلی ورزیدنم هوس است

در حمام فین ...!

هر چند

مایلها از تو فاصله دارم

پای درختان

پای علفهای هرز ه کنار جدول

پای کوهپایه وصخره ها

پای تمامی دریا ها

برای تو امضا انداخته م

-آااا..؟ا