روزگاری ست که من حال خرابی دارم
آرزوهای همه نقش بر آبی دارم
نیستم اهل می و باده، خودت می دانی!
لیکن امشب چه تمنای شرابی دارم...
چشم بیدار تو تکلیف مرا روشن کرد
نه شود خاطرم آرام ! نه خوابی دارم!
من اگر اهل جهنم نشوم... در جنت...
باز با شیوه ی چشم تو عذابی دارم
خسته ام!هیچ سوالی نه بپرس از من، تو
نه من ِ خسته برای تو جوابی دارم!