از سنگلاخ جاده ی «تکمار» می رسی از کوچه باغ خاکی هر بار می رسی
با توبره ای که مطلع ابیات عاشقی ست از بزم سرزمین غزلزار می رسی
هر صبح زود می روی ازشهر زندگی هر شب به رسم هر شبه، تبدار می رسی
بر پشت تو حکایتی از کیسه های درد با دست و پای زخمی از خار می رسی
شب خانه غرق لذت خواب است و چشمهات، خورشید آفریده و بیدار می رسی
جان می کنی که نان بدهی اهل خانه را در چشم خانواده به انکار می رسی
بین تو و زمین و زمان جنگ تن به تن هر لحظه از کشاکش پیکار می رسی
شرمنده ی نگاه پر از شوق مادری وقتی که از خجالت بازار می رسی
در پای تاک های بهارت که تشنه اند باران می آوری و به رگبار می رسی
...
عين شهادت است رسيدن به قرب يار هر روز مي روي تو و هر بار مي رسي...
--------------------------------------------
*تکمار: نام منطقه ای که با فاصله ی چند کیلومتری از خانه های مسکونی درمنطقه ما ، محل تجمع باغات و زمین های کشاورزی است.(نام یک روستا)
موضوعات :
تاریخ ارسال :
1391/3/8 در ساعت : 11:56:25
| تعداد مشاهده این شعر :
861
متن های ارسالی برای "نقد" توسط دارنده دفتر شعر قابل مشاهده و تایید نخواهد بود و تنها توسط مسئول بخش نقدها بررسی و تایید خواهند شد. در صورتی که میخواهید نظری را خصوصی برای صاحب اثر ارسال کنید از بخش نظرات استفاده بفرمایید.