
وصف آن دو نرگس خمارم آرزوست
آن دو نرگس همیشه مست مشرقی
ای شما که سرخوش از بلاغتی معطرید برغریبِ الکن ِبیان ِمن
واژه ها یی از دریچه رو به صبح رو به بینهایتی رهادر اوج
ازبشارت و شکفتن آورید .
ای شما که در بلیغ ِوصل ،دربلوغِ لحظه ها شناورید
واژه هایِ آبیِ بلند واژه های آفتابی ِزلال
ازنسیم ونور وآینه
از تبّسم وطلوع
ازبهار ِباغ های ِاطلسی بیاورید !
واژه های روزمرّگی واژه های زرد
واژه های انجماد
واژه ها که بوی دود وسرب و زنگ میدهند
واژه ها که بوی سنگ ورنگ میدهند
درحدیث نرگسان یار من عجیب مانده اند
نرگسان این چمن غریب مانده اند
واژه ها ز نا کجا بیاور ید
واژه ای که بوی هیچ چیز و هیچ کس نمی دهد
واژه ای که شاعری بدان نگفته شعر
واژه ای شبیه آنچه بی شباهت است
واژه ای شبیه آنچه یافت می نمی شود
واژه ای که می تراود آسمان از او
واژه ای که بار کهکشان کشد
واژه ای که ناز بی امان کشد
مثل آن دونرگس ِخمار ِآرزو
مثل آن دو جادویِ نجیبِ مشرقی ..
واژه های ِخسته یِ خیال ِمن درکویری از نشیب مانده اند
من کجا و وصف ِآن نجابت ِبلند
من کجا وشرح آن شگفت ِبی قرین
واژه ها بیا ورید دلفریب
نرگسانِ یارِ من غریب مانده اند