در ماجرایِ قصه ی تو شورِ یک غزل
آمد ترانه کرد شبی نور یک غزل
تا واپسین خاطره ها می دود دلم
تا بر زند آه به شیپورِ یک غزل
قصاب وار می زند این مرغِ بینوا
با کوهِ غم آی به هاشورِ یک غزل
قد قد نوشت مرغ و به قوقول شنید وای
کر می کند فاصله ساطورِ یک غزل
من مانده ام چون بنویسم برایِ تو
سر می نهم باز به دستورِ یک غزل
آئینه شو از برِ دل شب کشد نقاب
جان گشته است خرمن مستورِ یک غزل
از من گرفت شور و رها کرد مرا به غم
رقصی بده جان من از ،زور یک غزل
سلام بر عزیزانی که می خوانند و نظر می دهند:خواهش می کنم در بیان مواردی که می فرمایید اشکال است دقیقا به موضوع اشاره بفرمایید برای بهره بیشتر بردن// سپاس
موضوعات :
تاریخ ارسال :
1391/2/8 در ساعت : 21:43:31
| تعداد مشاهده این شعر :
1076
متن های ارسالی برای "نقد" توسط دارنده دفتر شعر قابل مشاهده و تایید نخواهد بود و تنها توسط مسئول بخش نقدها بررسی و تایید خواهند شد. در صورتی که میخواهید نظری را خصوصی برای صاحب اثر ارسال کنید از بخش نظرات استفاده بفرمایید.