بسمه المحبوب
به گوهر گرانقدر گتوندي تقديم مي كنم
" به قيصر سفر كرده ي امين پور"
كه دولت مستعجل بود.
شب طولاني زلفت غزلي يلدائيست
چشم شهلاي تو سرچشمه ي بي پروائيست
نازبا ما چه فروشي كه به بازار وجود
چون تو بسيار سراپا هنر و زيبائيست
همه شب سوخته ام تا غزلي ساخته ام
غزلم واژه به واژه سخن شيدائيست
دل من سوخته چون بال و پر پروانه
يار من شمع و شريك غم من تنهائيست
دفتر عشق و جنون با تو چو آغاز شود
آخرين قصه ي او حادثه ي رسوائيست
عقل چون دايره، سرگشته و حيران دل است
عشق خود مركز اين دايره ي مينائيست
من جنون را به همه ملك جهان نفروشم
گرچه بنيان جهان ساخته بردانائيست
تشنه كامان غزل زخمي شمشيرغمند
دلشان دفتر صد پاره ي عاشورائيست
گرچه لب تشنه به صحراي بلا پژمردند
دلشان چون دل مردان خدا دريائيست
موضوعات :
تاریخ ارسال :
1391/2/5 در ساعت : 14:31:19
| تعداد مشاهده این شعر :
1468
متن های ارسالی برای "نقد" توسط دارنده دفتر شعر قابل مشاهده و تایید نخواهد بود و تنها توسط مسئول بخش نقدها بررسی و تایید خواهند شد. در صورتی که میخواهید نظری را خصوصی برای صاحب اثر ارسال کنید از بخش نظرات استفاده بفرمایید.