بس که از دست گرانی کرده ام فریاد بنده
دور از جان شما بگرفته ام غمباد بنده
سخت گیر افتاده ام در دام بس شیاد بنده
هم به خلوت هم به جلوت می زنم هی داد بنده
در چنین دوران که باشد مرگ آنی رایگانی
تا به کی خواهی بمانی ای گرانی ای گرانی
***
محتکر تا جلوه گر در کوچه ی ما و شما شد
خانه ی مستضعفان پاپتی ماتمسرا شد
مجمع تصمیم گیری هم دراین مورد به پا شد
وعده ها دادند بر ما اولیا...باد هوا شد
لامروت کرده ای با محتکر محکم تبانی
تا به کی خواهی بمانی ای گرانی ای گرانی
***
کارمند مفلسی دیشب ز فرط کم حواسی
رفت از یادش رود دنبال کالای اساسی
همسرش می زد به فرقش لنگه کفش ناسپاسی
می سرود اینگونه او هم با زبان دیپلماسی
آبرو بردن تو از ما گرچه اکنون می توانی
تا به کی خواهی بمانی ای گرانی ای گرانی
***
نان گران بنشن گران میوه گران مدفن گرانتر
بی کلاهش کله ماند هر که باشد بی زبانتر
هست تابوت ضعیفان از توانمندان روانتر
قامت ما زیر بار این گرانی ها کمانتر
هر شب و هر روز گویم با زبان بی زبانی
تا به کی خواهی بمانی ای گرانی ای گرانی
***
نیست ارگانی که با دیو گرانی در بیفتد
شاه هم باشد اگر از کله اش افسر بیفتد
هر که با آن در بیفتد یار «شاطر» ور بیفتد
باش تا این ماجرا در عالم دیگر بیفتد
می توانی گفت...حالایی که در دنیای فانی
تا به کی خواهی بمانی ای گرانی ای گرانی.