1

عابر از دل جان پناهی را نگاه
خانه دل بینی برایت جان پناه

یادِ زنبوری بیفتی جان من
گر تقلّایی کند جمع توشه راه
 
2

گر به تنهایی گذر ایام را
عابر از دنیا به جانب ماورا

با خیالت لحظه هایی زندگی
منتظر آن لحظه ای خود را نما
 
3

بی خیالی خود خیالی را نما
با نسیمی راه را طی باد پا

گوئیا !گشتی سلیمانی نبی
یاد انگشتر نگین افتی دلا
 
4

با نسیمی صبحدم یاد از بهار
لحظه ای کردم خیالات ای نگار

با بهاری عمر ، ایامی گذر
با خزان بادی زمستانی چه کار
 
5

نورِ علی جلوه که یابی نجات
مهر علی در دل هر کائنات

گر چه فنایی ، چه بقا منزلی
بوده و باشد دو جهان در حیات
 
6

با حقوقی شهروندی در زمین
زیر پا له ، فردهایی را ببین

حق حقوقی وحش را باشد ، دلا
گر چه قانونی رعایت لا ، غمین
 
7

عمر خود را وقف کردی بر خدا
همچو قدّیسی شدی چون اولیا

با ولایت دارِ عاشق پیشه ای
آشنا گشتی که عادل بین ما
 
ولی اله بایبوردی

19 / 12 / 1398