(سوگ مطهر)
آنروز روزگار سياه وكبود بود
اوضاع ماچنانچه نبايست بودبود
افكارشوم چيره وافعال پست عيان
قانون شرع پشت مه وابرودودبود
مرغان حق درون قفس هاي آهنين
صياد بي مروت دون وعنودبود
فريادراويان حديث محمدي(ص)
جائي نمي رسيدزمانه حسودبود
لب بسته بود مسجدومنبر صلي نداشت
آنجافقط محل ركوع وسجودبود
يوسف به قعرچاه وپدر درفغان وآه
پيراهني هديه كه بي تاروپودبود
آنكس كه داشت غيرت دين غيرخوانده شد
غربت مكان ومسكن وآه اش سرود بود
ميثم به داررفت وابوذر غريب گشت
هريك براي خيمه ي ملت عمودبود
ديواربود راوي اخبارزين سبب
ديگر نه جاي گفت ونه جاي شنودبود
تقديرراببين كه زمام امورما
بردست برگزيده ي قوم يهودبود
چشمان پاك همدم اشك غم وفراق
عين الفسادپرطمع وسرمه سودبود
جاي گلايه نيست زياران خط شكن
بهرنبردوحمله ي مردانه زود بود
كوهي به پيش روي كه بايد عبوركرد
ديگرزمان حمله وفتح وصعودبود
باهمت بلند جلودارآشنا
ديگرچه خوف ازخطرموج ورود بود
خيبرگشوده گشت به بازوي حيدري
وين اجرصبررهبرومزدجنودبود
دادازيد منافق خودبين وبد مرام
اورادراين ميانه هدف كسب سودبود
فرقي زتيرفرقه ي فرقان نشانه شد
بيت الكلام ومنطق وتقوي وجودبود
جسمي به خاك رفت كه جانم فداي او
هم نام مرتضي ومطهروجودبود
ازدست رفت حاصل عمرامام وگفت
اونعمتي زجانب رب الودودبود
توصيف (اشرفي)ومقام مطهري
قصدم ازاين چكامه فقط يادبود بود