ایمیل :   رمز عبور :        فراموشی رمز؟  


آخرین نقدها
نام ارسال کننده : جابر ترمک
درود بر اساتید گرانقدر.... - شعر زیبای استاد و نظرات خوب اساتید را خواندم. تنها چیزی که به نظرم آ   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : ابراهیم حاج محمدی
با سلام و درود. - بر خلاف دیدگاه سرکار خانم بهرامچی بر این باورم که شاعرانگی در بیت بیت این غزل که   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : صادق ایزدی گنابادی
سلام - - گرچه حقیر به استقلال بیت در غزل اعتقاد دارم و کلا چالش ایجاد کردن در خصوص عدم تناسب د   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : مهسا مولائی پناه
   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : حنظله ربانی
درود - متنی ساده بود تا شعر - هم از نظر ساختار و هم از نظر محتوا - دور از شعر بود - اشعار   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : محمد یزدانی جندقی
سلام محمد علی رضا پور عزیز شاعر گرانقدر . - حقیر را به خوانش اشعارتان فرا خوانده اید ؛ از حسن اعتم   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : محمدعلی رضاپور
سلام و درود بر استاد گرانقدرم جناب خادمیان عزیز! - - استادبزرگوار! فرموده تان درست است و حقیر ه   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : صدرالدین انصاری زاده
فرد اعلی نباشیم! - """""""""""""""""""""" - نمی دانم در ادبیات این کشور چه می گذرد. بهتر بگویم:   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : اله یار خادمیان
سلام و درود میلاد مسعود امام زمان بر شما مبارک باد - - جناب رضا پور عزیز بیت ششم مصرع اول   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : رضا محمدصالحی
سلام و عرض ادب - از استاد صفادل همیشه اشعار خوب خوانده ام و این بار نیز ، ضمن احترام به نظر سرکار   ....    لینک شعر مورد نظر


آرشیو کامل



Share



خر در جُردن!
بوده است خری که دُم نبودش
روزی غم بی‌دُمی فزودش

گفتا که برای چارة کار
آن به که روم به سوی بازار

زانجا بخرم برای خود دُم
آسوده شوم ز طعن مردم

از نقد ورا به کف چِکی بود
زان بیش به خانه قلکی بود

برداشت شکست قلکش را
هم خرد نمود آن چِکش را

زان بعد برفت پیش سمسار
نقداً بفروخت جُلّ و افسار

چون صاحب پول نقد گردید
با آن لب همچو لعل خندید

خرکِیف شد و سپس به تعجیل
خراطی خود نمود تعطیل(!)

با پول ز بهر دُم خریدن
فی‌الفور برفت سوی «جردن»

شد داخل یک مغازة شیک
آکنده ز جنس‌های آنتیک

شد صاحب آن به پیشوازش
پرسید ز مطلب و نیازش

آن کاسب دون ز حیله پر بود
کوتاه کلام، گوش‌بُر بود

‌‌یک مرد خلاف آب‌دیده
چون طعمة خویش دُم‌بریده

(آری که ز کاسبان تهران‌
عمری‌ست که دِپرس است شیطان

البته نه آن که اهل تقواست
با پول حلال گرم سوداست

این دسته به یمن دین و ایمان
پاک‌اند و همه «حبیب رحمان»

ای درد و بلای این حبیبان
توی سر خیل نانجیبان!

خر گفت چنین به مرد کاسب:
هستم ز پی دُمی مناسب

آورد برای او دُمی چند
کای آهوی ماه‌روی(!) بپسند

برداشت، گذاشت، دست‌چین کرد
یک دُم ز میانشان گزین کرد

خر گفت که این دُمم پسند است
از قیمت آن بگو که چند است؟

گفتش که اگرچه نیست قابل
صد چوق بده تو در مقابل

خر گفت که من خرم نه خرپول
کن لطف و بگو بهای معقول

هست ار چه مرا ز بی‌دمی غم
بی‌فکر نباشم آن‌قدر هم

صد «را تو برای ما چهل کن»
از بابت باقی‌اش بحل کن

کاسب چو شنید حرف او را
سر داد تکان و گفت‌: رو را!

خواهی که دهی مرا چهل چوق؟
شرمنده! ... برو جلو بزن بوق!

زین نرخ اگر تو دَم برآری
آن به که روی و دُم درآری

این شیک‌تر است از دم اسب
این چانه‌زنی است مانع کسب

کاین دُم که پسند خاطر توست
از خارجه آمده‌ست با پست

جنسش همه خارجی و اعلا
تولید سفارشی است ما را

هرچند که ورژن جدید است
این بیع به قیمت خرید است

این قسمت آن محل وصل است
این، جان داداش(!)، اصل اصل است

این را نخری اگر، بوَد حیف
عمراً نشوی دوباره خرکیف!

صد در صد این عتیقه چرم است
بردار و ببین چقدر نرم است

دَم زد ز دُم و نمود تعریف
خر شیفته شد بر آن اراجیف

القصه، ز بعد این مطالب
دُم را به خرک نمود قالب

آن‌قدر بگفت تا خرش کرد
البت خر بود، خرترش کرد

زین‌گونه برید گوش خر را
مغبون بنمود «جنس خر» را

خر دُم بگرفت و بست بر خود
گفتا که‌ شدیم «دُنب سَرخود»!

در آینه دید هیئتش را
از یاد ببرد قیمتش را

هر نقد که داشت توی خورجین
رو کرد و بریخت روی ‌ویترین

از شادی خویش یک دهن خواند
گویی آواز در چمن خواند

تحریر حریروار عرعر ...
عالم شده مات «سولفژ» خر

با شوق ز لُپ آن دغل‌باز
یک ماچ گرفت با بسی ناز

خر با دُم آکبند و تازه
زد بیرون از در مغازه

گه یورتمه رفت و داد ویراژ
گه رفت به‌زعم خود دِرِساژ(!)

آمد چو سمند از پی تک
انداخت ز فرط شوق جفتک

با جفتک اولی که انداخت
کار دُم آکبند خود ساخت

دررَفت همه سجافش از هم
واشُد همه کوک‌هاش از دَم

شد کنده دُمش به کل ز دُمگاه
جمعی به نظاره گرم قاه‌قاه

بیچاره خرک میان «جردن»
می‌خواست ز فرط شرم مردن

هم دُنب نیافت آخر کار
هم «گوش‌بریده» شد به بازار

مسکین خرک آرزوی دم کرد
نایافته دُم دو گوش گم کرد!
کلمات کلیدی این مطلب :  خر ، در ، جُردن! ،

موضوعات : 

   تاریخ ارسال  :   1390/10/6 در ساعت : 19:40:13   |  تعداد مشاهده این شعر :  1278


کسانی که این شعر را می پسندند :

ارسال نقد و نظر برای اعضا

   
ارسال نظر برای غیر اعضا







متن های ارسالی برای "نقد" توسط دارنده دفتر شعر قابل مشاهده و تایید نخواهد بود و تنها توسط مسئول بخش نقدها بررسی و تایید خواهند شد. در صورتی که میخواهید نظری را خصوصی برای صاحب اثر ارسال کنید از بخش نظرات استفاده بفرمایید.

محسن یاری
1390/10/6 در ساعت : 23:27:18
به به ... واقعا مثنوی بسیار زیبایی بود . ممنون دوست عزیزم که ما را سر ذوق آوردی . سپاس
علی سعادتخانی
1390/10/7 در ساعت : 8:32:30
اساسی کیفوریدیم اخوی اول صبی.
ممنونم بابت این طنز قشنگ
.
مهدی سیدحسینی
1390/10/7 در ساعت : 13:28:14
سلام جناب سلیمانپور بسیار زیبا لذت بردم
موفق باشید/
نام؟ نام خانوادگی؟
1390/10/7 در ساعت : 7:47:31
سلام
بسیار زیبا بود البته قبلا جایی خونده بودم
جسارتا در مصرع
هـــم خــــرد نمــــود آن چکش را
نقد کردن در مورد چک با معنی تر است
هم نقد نمود ان چکش را
شاد باشید
مصطفی معارف
1390/10/7 در ساعت : 10:31:5
سلام جناب استاد سلیمانپور گرامی
طنز زیبا و فاخری بود دست مریزاد.
پاینده باشید
مصطفی پورکریمی
1390/10/6 در ساعت : 23:33:40
سلام جناب استاد سلیمانپور گرامی
طنزی ارزنده با داستانی جذاب است که مخاطب را با اشتیاق تا پایان کار همراه خود می آورد
و در ضمن بهره ی خوبی از واژگان محاوره ای گرفته اید .
سارا وفایی زاده
1390/10/7 در ساعت : 8:38:16
سلام
بسیار بسیار جذاب سرودید.

شاد باشید و پایدار.
احسان اکابری
1390/10/7 در ساعت : 13:44:33
سلام آقای سلیمان پور عزیز

شعر زیبایی بود
ابنتدا فکر کردم در مورد اون شخصیه که شهرت داره به شیر خر خوردن بعد دیدم نه بابا در مورد یکی از اقوامشه :D

سپاس از طنز جذابتون
ابراهیم حاج محمدی
1390/10/7 در ساعت : 7:38:57
خر مفتخر اسـت با خریّت
هم در بـدر است با خریّت
سلام بر جناب سلیمانپور عزیز .
از این طنز زیبا و شیرین استفاده کردم . پیوستگی و ساختار بسیار استادانه ای داشت . دست مریزاد .
مجتبی اصغری فرزقی
1390/10/7 در ساعت : 9:59:3
كار قشنگي بود
دوست خوبم


موفق باشيد
وبلاگ: شعر نو پيراهني در باد
ايميل :www.mojtaba.asghary@yahoo.com
م. روحانی (نجوا کاشانی)
1390/10/7 در ساعت : 16:31:2
سلام بر جناب سلیمانپور ارومی عزیز
طنز با شکوه و ارجمندیست ، دستتان درست
بازدید امروز : 12,327 | بازدید دیروز : 56,896 | بازدید کل : 123,233,534
logo-samandehi