«مهندس ابراهیم جاذب نیکو» شاعر خوبی است و شعرش اغلب به دل می نشیند.وقتی غزل حاضر را از او خواندم برایش نظری فرستادم و به مصراع دوم بیت مطلع ـ که قاعدتآ بایستی برخوردار از حسن باشد ـ ایراد گرفتم. عین عبارتی که برای جاذب مهندس ـ کارشناس زبان و ادبیات فارسی محض و کارشناس ارشد زبان و ادبیات فارسی ـ فرستادم چنین است: «هستند» را «استند»کنید تا هم اشکال وزنی برطرف شود و هم «است» صحیح جای «هست» غلط متواتر را به درستی بگیرد. گرچه انتظار نداشتم که ایشان نظر پیشنهادی مرا در بیت مطلع اعمال فرماید ؛ اما متوقع بودم که لااقل برای موزون کردن مصراع ناموزون بیت نخست غزل چاره ای بیندیشد و با اندک ویرایشی این عیب بزرگ را از اثر خود حذف نماید.... اما چنین نکرد و جوابی برای من ارسال فرمود که آن را عینآ درج می کنم و هرگونه قضاوتی را بر عهده ی عزیزان شاعر ـ بخصوص آنان که دستی در نقد و بررسی شعر دارند ـ می گذارم.جناب مهندس نوشته اند: گاهی یک غلط مصطلح و متواتر برای مخاطب محوری و القای مفاهیم به مخاطب عام بسیار پسندیده تر از یک صحیح مغلق کننده است...
|
....البته در شعر جناب «جاذب نیکو» به زعم کمین ، اشکال دیگری هم وجود دارد که اتفاقآ در مصراع اول بیت مطلع نهفته است و آن «جنس باران» است.این ترکیب در اصل بایستی «از جنس باران» باشد:«مردمانی که از جنس بارانند...»مسلمآ اجتناب سراینده از استخدام کلمه ی «از» به خاطر اجتناب از افتادن در تنگنای وزن بوده است.چون اهمیت این اشکال در مصراع اول را کمتر از اهمیت اشکال وزنی در مصراع دوم بیت مطلع دانستم از آن غمض عین کردم....ما می گوییم:«مردی از جنس بلور» که این عنوان دقیقآ عنوان فیلمی سینمایی به کارگردانی و نویسندگی آقای «سعید سهیلی» است....یا می گوییم:«مردی از جنس نور»که این عنوان دقیقآ عنوان کتابی از سید «مهدی شجاعی» است.یا می گوییم:«شهابی از جنس نور» که این عبارت هم دقیقآ عنوان فیلمی از آقای «محمد رضا اسلاملو»است ...و قس علیهذا.
|
سلام یادداشت اول را جناب خوش عمل قلمی فرموده اند و به درستی یک مطلب ساده را یادآوری کرده اند, به فاصلهٔ چهارساعت جناب حاج محمدی همان مطلب را بازبانی تکنیکال تکرار فرموده اند و در خاتمه, صفادلِ بزرگوار از منظری تازه همان ایراد را مطرح نموده اند. بنده هم می خواستم یک اشتباه دیگر را در این اثر به نقد بکشم که با دیدن بی اعتنایی و خونسردیِ مولفِ محترم, در نشان دادن عکس العملی مناسبِ بزرگوارانی که قلم رنجه فرموده بودند, آن را به زمانی مناسب وا می نهم. من از این سه منتقد محترم که وقت گذاشتند-حتی اگر یک دقیقه-تشکر می کنم.
|
درود. «مثـل آیینـه ها زلال هسـتند، چون که دل هـای صیقـلی دارنـد» در این مصراع «ل» در واژه ی «زلال» خارج از وزن است. اگر بخوانیم زلال هستند، برای حذف «ه» مجوزی نداریم. مگر به جای هست، از فعل است استفاده کنیم، بخوانیم زلال استند. «همزه» و با اغماض «ع» را می توانیم حذف کنیم ولی برای بقیه حروف چنین مجوزی نداریم. اگر پیش از «ه»، «ن» ساکن پس از مصوت بلند(آ،او،ای) داشته باشیم، مثلا بگوییم: مثـل آیینـه ها روان هسـتند ، چون که دل هـای صیقـلی دارنـد. به هر روی این مصراع صد درصد اشکال وزنی دارد.
|
با سلام و درود . بیشتر و پیشتر با آثار جناب جاذب نیکو در سایت شعر نو آشنا شده ام و غالب آثار ایشان دلنشین است . عزیز بزرگوار جناب جاذب نیکو توجه ندارند که به ضرورت وزن قطعا باید (( زلال هستند )) را (( زلالستند )) بخوانیم که همان (( زلال استند )) است که استاد عزیز خوش عمل کاشانی بدان اشاره کرده اند . و هیچ گونه اغلاقی هم در آن نیست . اغلاقی اگر هست در همان (( زلال هستند )) است که غلط هم هست . همزه را می شود حذف کرد اما (( ه )) را با چه مجوزی می توان حذف کرد؟ . تفاوت ظریفی هم میان (( است )) و (( هست )) وجود دارد که از اهل ادب انتظار می رود بدان توجه داشته باشند . (( است)) را مفاد ( کان ی ناقصه )) می دانند و (( هست )) را مفاد (( کان ی تامه )) به دیگر عبارت (( است )) را آنجا بکار می برند که بخواهند چیزی را برای چیزی اثبات کنند (( اثبات شیئ لشیئ )) اما (( هست )) را در موردی بکار می برند که بخواهند بر وجود شئی صحه بگذارند (( اشبات شیئ لنفسه )) . متاسفانه فراوان دیده ایم که برخی دوستان با (( ع )) و (( ح )) و (( ه )) همانگونه عمل می کنند که با (( همزه )) می توان عمل کرد. از یک ادیب فاضل انتظار می رود که از این قبیل کارهای ناروا که منجر به متهم شدن او به بی اطلاعی و کم سوادی می شود جدا اجتناب کند .
|
با سلام و عرض ادب و احترام به همه ی عزیزان فرهیخته و اساتید بزرگواری که دیده رنجه نموده و نقشی به یادگار در این صفحه نگاشته اند ... مایه ی فخر من است که این شعر مورد توجه عزیزان قرار گرفته و مورد عنایت آنان واقع شده ام ... به ویژه استاد صفا دل که با شیوه ی بیان و نقد ایشان به طور کامل موافقم ... در نقد آثار هرچه از دوست رسد نیکوست و کلام همه ی عزیزان مطلع و با سواد را به دیده و جان پذیرا هستم حتی اگر با بعضی از نظرات و شیوه ی بیان آنان موافق یا همسو نباشم ... زنده باشید و سعادتمند یا حق .
|