در اتاقِ آیینه ، آه! بی نهایت بار
در خودم شدم تکثیر ، در خودم شدم تکرار
مات مانده چشمانم ، در میانِ این ((من)) ها
جز تحیّرم عکسی ، نیست بر در و دیوار
ایستاده ام حیران ، بین حلقه ی نخوت
چون محیط، سرگشته ، گشته نقطه ی پرگار
جان به لب رسید از این ، خلوتِ شلوغ از ((من))
حسِ اینکه تنهایم ، می دهد مرا آزار
تا که می شود یادت ، میهمانِ من، وجدان...
با تلنگرِ سختی ، می دهد چنین هشدار:
راهِ عاشقی دور از ، راهِ عقل و دین باشد
پس کمی تعقل کن ، دست از سرش بردار
می روم به هر سویی ، می خورم فقط حسرت
با تو از خدا دورم ، بی تو از خودم بیزار!
حسین احسانی فر(رهای لنگرودی)
تاریخ ارسال :
1397/8/28 در ساعت : 9:20:43
| تعداد مشاهده این شعر :
543
متن های ارسالی برای "نقد" توسط دارنده دفتر شعر قابل مشاهده و تایید نخواهد بود و تنها توسط مسئول بخش نقدها بررسی و تایید خواهند شد. در صورتی که میخواهید نظری را خصوصی برای صاحب اثر ارسال کنید از بخش نظرات استفاده بفرمایید.