ایمیل :   رمز عبور :        فراموشی رمز؟  


آخرین نقدها
نام ارسال کننده : جابر ترمک
درود بر اساتید گرانقدر.... - شعر زیبای استاد و نظرات خوب اساتید را خواندم. تنها چیزی که به نظرم آ   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : ابراهیم حاج محمدی
با سلام و درود. - بر خلاف دیدگاه سرکار خانم بهرامچی بر این باورم که شاعرانگی در بیت بیت این غزل که   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : صادق ایزدی گنابادی
سلام - - گرچه حقیر به استقلال بیت در غزل اعتقاد دارم و کلا چالش ایجاد کردن در خصوص عدم تناسب د   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : مهسا مولائی پناه
   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : حنظله ربانی
درود - متنی ساده بود تا شعر - هم از نظر ساختار و هم از نظر محتوا - دور از شعر بود - اشعار   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : محمد یزدانی جندقی
سلام محمد علی رضا پور عزیز شاعر گرانقدر . - حقیر را به خوانش اشعارتان فرا خوانده اید ؛ از حسن اعتم   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : محمدعلی رضاپور
سلام و درود بر استاد گرانقدرم جناب خادمیان عزیز! - - استادبزرگوار! فرموده تان درست است و حقیر ه   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : صدرالدین انصاری زاده
فرد اعلی نباشیم! - """""""""""""""""""""" - نمی دانم در ادبیات این کشور چه می گذرد. بهتر بگویم:   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : اله یار خادمیان
سلام و درود میلاد مسعود امام زمان بر شما مبارک باد - - جناب رضا پور عزیز بیت ششم مصرع اول   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : رضا محمدصالحی
سلام و عرض ادب - از استاد صفادل همیشه اشعار خوب خوانده ام و این بار نیز ، ضمن احترام به نظر سرکار   ....    لینک شعر مورد نظر


آرشیو کامل



Share



جان
 
                                                                                     در ستایشِ سردارِ سرلشکر حاج‌قاسم سلیمانی
 
               جان
 
هرکجا یاوه‌سرایی بکند بددهنی
مشتِ تو می‌دهدش پاسخِ دندان‌شکنی
 
نه به کوه و کمری هست پلنگ این گونه
و نه آهوست، از این نوع، به دشت و دمنی
 
نه همین گستره‌ی توست خلیجِ همه‌فارس
که تو سرخیلِ نهنگانِ خلیجِ عدنی
 
نه فقط چشم به تو دوخته ایران امروز
که چراغی به شبِ شام و عراق و یمنی
 
دسترنجِ چه شکیبی است قد و قامت تو؟
باشکوها!، به خدا، سروِ کدامین چمنی؟
 
پدرت مدحِ علی گفت و، از او مایه گرفت
جان به قربان چنان دستی و چونان دهنی
 
 مادرت پیروی از زینبِ زهرا می‌کرد
شیر داده به تو، ای مرد، چنین شیرزنی
 
سینه‌ی مادرت از روضه‌ی‌ اصغر می‌سوخت
تویی آن طفل کزان سینه مکیدی لبنی
 
ای که از صولت و از صلح نمودیّ و نماد
رایتِ سرخِ حسین، آیتِ سبزِ حسنی
 
مردِ دین هرکه شود، دردِ وطن هم دارد
مرحبا!؛ مؤمن دینیّ و محبّ ِ وطنی
 
کوهِ بِشْکوهی و، در زلزله بی‌هول‌وهراس
چون محال است بیافتد به تو چین و شکنی
 
دوست را تا که ببینی بشوی ابریشم
ای که هنگامِ زدن بر صفِ دشمن، چدنی
 
 پهلوان، چون تو فروتن، چه کسی هست؟ بگو!
در فرا بردنِ جان، چون تو، کجا تهمتنی؟
 
می‌نشانی به سرِ جای خودش طوفان را
خواست هر دم که کند نیّتِ برخاستنی
 
ای اهورانه‌ترین دشمنِ شیطان بزرگ
لرزد از نامِ تو اندامِ چنین اهرمنی
 
از کجا آمده‌ای؟ آمده‌ای بهرِ چه کار؟
از رگِ نور، که تا ریشه‌ی شب را بکنی
 
شور و شادی نکند نشو و نما؛ گشته جهان
-مزرع غصّه و غم؛ غرقِ ملال و محنی
 
هوس آن‌قدر از اندازه فرا رفته، که عشق
-شده کشتیّ ِ فرورفته به لای و لجنی
 
ای دریغا که نسیمی نوزید و نسترد
-خاک را، تا نفس از نو بکشد نسترنی
 
یاسِ من بغض فرو کش، که خزان داس‌به‌دست
آمده، تا که نماند اثر از یاسمنی
 
جای قمری و قناری نشد این باغ، از بس
-شده هر گوشه‌ی آن لانه‌ی زاغ و زغنی
 
آه از این سقف و ستون و در و دیوار؛ امشب
-خانه‌ی این منِ شاعر، شده بیت‌الحزنی
 
ای دریغ، این ستم‌آباد، سکوتستان شد
هم مگر بر سرِ بیداد، تو دادی بزنی
 
تیغِ عریان‌شده؛ بیرون‌زده‌ از بندِ غلاف
سوزِ ازسینه‌به‌درآمده؛ سرّ ِعلنی
 
 هستی از بوی چه‌کس این همه سرمست و، مگر
-تو اویسی دگر و زاده‌ی دیگرقرنی؟!
 
خضرِ راهِ تو ولی هست در این سیر و سلوک
گرچه خود اسوه و استادِ چنین فوت و فنی
 
نَگْسلد حلقه‌ی رندان بلانوش از هم
تا تو، ای مست‌ترین، محورِ این انجمنی
 
به تماشات، از این خاکِ خدایی، با شوق
سر زده، هر طرفی، لاله‌ی خونین‌کفنی
 
در هوای تو، که دل می‌برد از بادِ بهار،
نه شگفت است اگر گُل بدرد پیرهنی
 
می‎رسد از نفست بوی بهشتم به مشام
نیست باکم، نرسد مشکی اگر از ختنی
 
از شکوهِ تو، بزرگا! و سترگا!، در شعر
-چه توان گفت؟، که صد روحی و در یک بدنی
 
سر نهاده است به پای تو، کسی، سردارا!
-که خود، از هوش و هنر، گشته ستیغِ سخنی
 
این قصیده نه همان شد که دلِ من می‌خواست
قصدم این بود بگویم به تو که: جانِ منی


   

موضوعات :  ادب و مقاومت ،

   تاریخ ارسال  :   1397/5/13 در ساعت : 12:49:23   |  تعداد مشاهده این شعر :  644


کسانی که این شعر را می پسندند :

ارسال نقد و نظر برای اعضا

   
ارسال نظر برای غیر اعضا







متن های ارسالی برای "نقد" توسط دارنده دفتر شعر قابل مشاهده و تایید نخواهد بود و تنها توسط مسئول بخش نقدها بررسی و تایید خواهند شد. در صورتی که میخواهید نظری را خصوصی برای صاحب اثر ارسال کنید از بخش نظرات استفاده بفرمایید.

محمدرضا جعفری
1397/5/13 در ساعت : 15:23:52

سلام استادنا

ماشاالله
صمد ذیفر
1397/5/14 در ساعت : 23:56:4
سلام
و درود بی پایان بر شما شاعر گرانقدر جناب ذکاوت عزیز
تا ادیبانی چون شما حامی و پشتیبان سرداران باشند . این وطن سربلند است و خواهد بود
قلم تان در راه اعتلای ارزش ها توانا باد
ان شاء الله
سر نهاده است به پای تو، کسی، سردارا!
-که خود، از هوش و هنر، گشته ستیغِ سخنی

این قصیده نه همان شد که دلِ من می‌خواست
قصدم این بود بگویم به تو که: جانِ منی
حسین احسانی فر
1397/5/14 در ساعت : 9:37:12
سلام و عرض ادب استاد بزرگوار
قصیده ای دلنشین سرودید و لذت بردم.
خداوند طبع و قلمتان را در این راه ، جوشش روز افزون عنایت فرماید.
سید روح الله باقری
1397/5/20 در ساعت : 0:38:0
احسنت به دست و قلمتان
دست مریزاد استاد ذکاوت عزیز
بازدید امروز : 18,400 | بازدید دیروز : 29,923 | بازدید کل : 122,679,067
logo-samandehi