وحید سلیمی بنی
1397/3/19 در ساعت : 11:8:18
استاد خوش عمل کاشانی عزیز
سلام و عرض ادب
هرچند آخرین صحبت مکتوب جنابعالی و بنده حدود دو سال پیش بود ولی این مورد که به صورت نقد شعرشعر فرصت عشق از آقای حسین موسوی مرقوم کرده اید و دیگر نظراتی که در این مورد مطرح شده نشان از تفاوت بسیار مشخصی دارد از درک جنابعالی از بحث عروض و دیگر دوستان.
طبق قاعده ای که جنابعالی به تقطیع و وزن یابی این غزل پرداخته اید وزن شعر می شود
مستفعلن مستفعلن مستفعلن فع لن
و این کاملا صحیح و به جاست. می شود در این مورد کاملا استدلال کرد که برخی از اشارت را به عنوان شاهد مثال ذکر می کنم.
***
ترفیل زیادت کردن سببی است بر مستفعلن تا مستفعلاتن شود و آن را مرفل خوانند، یعنی دامن دراز کرده و ترفیل در اشعار عرب خوش آیندتر بوَد اگرچه بعضی عروضیان عجم بر ترفیل حرفی زیادت کرده اند و در شعر فارسی آن را تطویل نام نهاده اند و مستفعلاتن را مستفعلاتان و آن را ضرب مطول خوانده اند چنانچه به جای خویش گفته شود.
المعجم فی معاییر اشعار العجم مطعبه مجلس تهران 1314 ص 41
***
هر حرف که در خلال شعر یا در آخر آن در لفظ نیاید از تقطیع ساقط باشد چنان که گفته اند
مشتاب چندین ای پریزاد
بر کشتن عاشق به بیداد
بر وزن مستفعلن مستفعلاتن که حرف دال بر مستفعلاتن زیادت است و یکی از متکلفان بر ترفیل ((ساکنی)) زیادت کرده است و آن را تطویل نام نهاده و تقطیع این بیت بر مستفعلن مستفعلاتان آورده است و این تکلفی بارد است و برای تصحیح شعری نادرست و نظمی بی ذوق که متعنتی (؟) گفته باشد قواعد عروض برانداختن از مقاییس مطرّد آن عدول کردن وجهی ندارد.
المعجم فی معاییر اشعار العجم مطعبه مجلس تهران 1314 ص 75
***
و پیش از این گفتیم که بعضی عروضیان گران جان بر ترفیل ((ساکنی)) زیادت کرده اند و آن را تطویل نام نهاده اند و آن را ضرب مطول خوانند چنانکه گفته اند
مشتاب چندین ای پریزاد
بر کشتن عاشق به بیداد
بر وزن مستفعلن مستفعلاتان
و این بیت مسدس است و ضرب و عروضش احذّ مقصورست یعنی وتد مستفعلن انداخته اند آن که سبب را قصر کرده "مستـ " بمانده " فاع " به جای آن نهند و تقطیع این بیت چنین است
مستفعلن مستفعلن فاع
المعجم فی معاییر اشعار العجم مطعبه مجلس تهران 1314 ص 98
***
با توجه به شرحی که رفت آیا طبق قواعد عروض در بیت مطلع
وقتی تو با(مستفعلن) شی میزبان،(مستفعلن) آن دعوت ( مستفعلن ) عش (فع) ق است(لن)
آن سفره ی ( مستفعلن) احسان و لط ( مستفعلن ) ف و نعمت ( مستفعلن) عشق است (فع لن)
اما در مورد مصرع سوم
گفتی بیا( مستفعلن) گرد گنا( مستفعلن ) هانت بگیـ (مستفعلن) رم (فع)
طبق قواعد در بیت المطلع رکن ابتدا و رکن عروض قابلیت استناد دارند پس طبق وزن کشی کاملا معلوم است که شاعر از رکن انتهایی فع لن بهر برده است.
ولی در مصرع سوم رکن انتهایی مصرع را از دست می دهد و از فع استفاده می کند. که طبق قواعد دچار لغزش وزنی است.
به هر حال چنین مسئله ی واضحی برای بعضی از دوستان از جمله استاد حاج محمدی هنوز وضوح پیدا نکرده و این جای تعجب دارد.
باید دید دفاعیه شاعر نسبت به این امر چگونه است.
باز هم اقرار می کنم که درک نکات ریز و دقایق عروض را به خوبی ابراز کرده اید و هیچگونه ایرادی بر نقد شما وارد نیست.
امیدوارم مثل دفعات گذشته کل نوشته هایی که من باب نقد بر شعر دوستان ارسال کرده بودم و پاک شد این یکی هم سر زا نرود و مرحوم نشود. هر چند از سایتی که تعداد افرادی محدود و خاص آن را اداره می کنند و دوست ندارند غریبه به آن ها وارد شود امر بعیدی نیست. ولی اصلا و ابدا موافق نیستم یادگیری نکات و مسائل فدای باند و مافیای شعری بشود که متاسفانه تا به حال چیزی جز این نبوده.
عزت زیاد