نورِ خورشید به رخسارِ زمین تابیده
باز هم عطرِ الهی همه جا پیچیده
چه سروری به دلِ سبزِ چمن افتاده
پا بکوبید ، درختِ نبوی گُل داده
عرشیان دسته به دسته به طواف آمده اند
و به پابوسی معمار عفاف آمده اند
قدسیان محو تماشای گلِ یاس شدند
عاشق سیرت اسطوره ی احساس شدند
همه ی اهل سما راهی میخانه شدند
فاطمه شمع و ملائک همه پروانه شدند
انقلابی به دمِ راضیه برپا شده است
ماه هم آمده و غرق تماشا شده است
ماهرویی که رخش آینه ی سبحانست
یک نگاهش به یقین ساده ترین درمانست
باز هم بغض فرو خفته ی من می لرزد
صحبت از فاطمه باشد همه چی می ارزد
بند بندم همه از عشق و طرب لبریزند
واژه ها رقص کنان روی ورق میریزند
یادم آمد صنم از خانه برون تاخته بود
بهر تنهاییِ خود فاطمه را ساخته بود
دو سه پیمانه شراب از قدحی مُبهم زد
"عشق پیدا شد و آتش به همه عالم زد"
حرف خلقت شد و لرزش به قلم آمده باز
صحبت از عشق شد و قافیه کم آمده باز
شورِ این عشق کمی حال مرا جا آورد
باز مجنون قدحی از خُم لیلا آورد
جام در دست و دمی همره پیمانه شدم
باده نوشیدم و دیوانه ی دیوانه شدم
بند بندم همه سرگشته ی یک همهمه بود
هر چه گشتم همه سو فاطمه و فاطمه بود
باده ای ناب که پرهیز مرا ریخت بهم
وزن اشعار دل انگیز مرا ریخت بهم
لیک تنها من می خورده در این کیش نیَم
که در آفاق جهان خار و خسی بیش نیَم
آب سیراب شد از میکده ی عرفانش
خاک آباد شد از سجده ی بی پایانش
باد دلشاد شد از پیچ و خمِ زلفانش
آتش ایجاد شد از شعشعه ی چشمانش
جبرییل آمد و شد مشتریِ دکّانش
آدم و جن و مَلک جیره خورِ احسانش
بِأبَی أنْتَ وَ اُمّیْ ، همگی قربانش ...
عالمی خلق شده روی پی ایمانش
شعر : مهران ساغری
۹۶/۱۲/۱۷
میلاد نور مبارک