امشب موبایلم زنگ زد؛ گفتم: "سلام" اما...
گفتا:" ببخشید این تویی؟" با احترام اما...
گفتم:" در این هنگام شب؛ آیا نمی خوابی ؟"
گفتا که بیدارم از این؛ بانگ پیام، اما...
گقتم:"پیامک از که بود از دوست یا دشمن؟"
گفتا که از یک زن و آن هم ناتمام...اما...
گفتم:"شما زن ها مگر شب ها نمی خوابید؟"
گفتا که باشد بی شما خوابم حرام...، اما
گفتم:" ببخشید این شماره چون به دست افتاد؟"
گفتا که صیادم، تو افتادی به دام... اما
گفتم که حالا از من نادان چه می خواهی ؟
حرف دلت را عرض کن در یک کلام ، اما
یک لحظه ای خاموش شد، گفتم:"بگو واضح !"
گفتا:"محبت، مهربانی، عشق، کام..." اما
گقتم که من...آخر ببخشید بچه دارم...زن...
گفتا چه فرقی می کند ما را کدام...، اما
گفتم که بگذر از هوا ما که مسلمانیم
کم کم که می دانم "حلال است یا حرام..." اما..
گفتا:" ز سر بیرون کن این افکار شیخی را
این سادگی بگذار و این سودای خام...اما
...
ناگه زنم یکباره گوشی را گرفت از من
گفتا:" فلانی کوچه گردی صبح و شام !... اما...
دست از سرم بردار ورنه می شوی بدبخت
فردا سراغت می روم با انتقام اما...،
...
با همسرم بعدأ به جان خویش افتادیم
از دست یک زنگ مزاحم، والسلام! اما...