ایمیل :   رمز عبور :        فراموشی رمز؟  


آخرین نقدها
نام ارسال کننده : جابر ترمک
درود بر اساتید گرانقدر.... - شعر زیبای استاد و نظرات خوب اساتید را خواندم. تنها چیزی که به نظرم آ   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : ابراهیم حاج محمدی
با سلام و درود. - بر خلاف دیدگاه سرکار خانم بهرامچی بر این باورم که شاعرانگی در بیت بیت این غزل که   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : صادق ایزدی گنابادی
سلام - - گرچه حقیر به استقلال بیت در غزل اعتقاد دارم و کلا چالش ایجاد کردن در خصوص عدم تناسب د   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : مهسا مولائی پناه
   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : حنظله ربانی
درود - متنی ساده بود تا شعر - هم از نظر ساختار و هم از نظر محتوا - دور از شعر بود - اشعار   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : محمد یزدانی جندقی
سلام محمد علی رضا پور عزیز شاعر گرانقدر . - حقیر را به خوانش اشعارتان فرا خوانده اید ؛ از حسن اعتم   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : محمدعلی رضاپور
سلام و درود بر استاد گرانقدرم جناب خادمیان عزیز! - - استادبزرگوار! فرموده تان درست است و حقیر ه   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : صدرالدین انصاری زاده
فرد اعلی نباشیم! - """""""""""""""""""""" - نمی دانم در ادبیات این کشور چه می گذرد. بهتر بگویم:   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : اله یار خادمیان
سلام و درود میلاد مسعود امام زمان بر شما مبارک باد - - جناب رضا پور عزیز بیت ششم مصرع اول   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : رضا محمدصالحی
سلام و عرض ادب - از استاد صفادل همیشه اشعار خوب خوانده ام و این بار نیز ، ضمن احترام به نظر سرکار   ....    لینک شعر مورد نظر


آرشیو کامل



Share



باطنیزم شعرم، فلسفه کاری را از جنون آموخت و افلاطون خواهی ذهنم را در ردیفِ عشق درآورد


 



باطنیزم شعرم، فلسفه کاری را



از جنون آموخت و افلاطون خواهی ذهنم را



در ردیفِ عشق درآورد



***



آیینه ام را به "خودی" داد تا صیقل کاری کند



در دکانِ عشق



در دکانِ درد



در دکانِ وصل



***



در حیرت درد کاشت



جنون حاصل داد



ودر دل عشق پاشید



خدا ...........!



***



وخدای حِسم



ذهن را ذوبکاری...کرد



غلیانِ کرامتِ عشق، در باطن خداگری...



و چشم بندی سِحرم، راز را افشاگری...



***



و جبهۀ تقدیرم از لوحِ درد رقم خورد



در جریدۀ معنی



در جریدۀ عشق



درجریدۀ جنون



و مدّعا در عقل، مرا دیوانه دانست



بیخبر ازین که (روح) را حِس میکرد....!!!



***



چشم از حیث درد زایش دید



و اشک با غبار، در رقص شدند



(شروع مراحلِ عارف در همین حالت است)



***



علاجکاری درد، در دبستانگاه



درمان ندارد جز عریانِ مرگ......!



و مرگ هم در جنون است



***



نفس در "خودی" شعلۀ آه میکشد



غبارِ آتش در هوا مینالند



و یتیمِ چشمم در صبحگاه.....



***



گاه در خانۀ دلم تَف می پیچد



 از جنس سوزش



از جنسِ آهِ جگر



از جنسِ فنا.....



 



شاعر:بیخود



 


کلمات کلیدی این مطلب :  باطنیزم ، شعرم، ، فلسفه ، کاری ، را ، از ، جنون ، آموخت ، و ، افلاطون ،

موضوعات : 

   تاریخ ارسال  :   1390/7/23 در ساعت : 21:23:53   |  تعداد مشاهده این شعر :  1106


کسانی که این شعر را می پسندند :

ارسال نقد و نظر برای اعضا

   
ارسال نظر برای غیر اعضا







متن های ارسالی برای "نقد" توسط دارنده دفتر شعر قابل مشاهده و تایید نخواهد بود و تنها توسط مسئول بخش نقدها بررسی و تایید خواهند شد. در صورتی که میخواهید نظری را خصوصی برای صاحب اثر ارسال کنید از بخش نظرات استفاده بفرمایید.

م. روحانی (نجوا کاشانی)
1390/7/23 در ساعت : 23:46:12
سلام و عرض ادب
........ گر چه شعر بیخودی گفتن مٌد است
شعر بیخود گاه خیلی باخود است
برقرار باشید


سپاس استاد گرامی کار های تان قابل قدر است
میترا داودی نیا
1390/7/28 در ساعت : 19:12:21
با سلام وتشکر از سروده ی زیبایتان .شاعرانگیتان مستدام.
هم اکنون 14 سال (شمسی) و 5 ماه و 10 روز و 8 ساعت و 11 دقیقه و 47 ثانیه است همراه شماییم 455616707.608 و زمان همچنان در گذر است ...
بازدید امروز : 2,878 | بازدید دیروز : 6,763 | بازدید کل : 123,428,794
logo-samandehi