ایمیل :   رمز عبور :        فراموشی رمز؟  


آخرین نقدها
نام ارسال کننده : جابر ترمک
درود بر اساتید گرانقدر.... - شعر زیبای استاد و نظرات خوب اساتید را خواندم. تنها چیزی که به نظرم آ   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : ابراهیم حاج محمدی
با سلام و درود. - بر خلاف دیدگاه سرکار خانم بهرامچی بر این باورم که شاعرانگی در بیت بیت این غزل که   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : صادق ایزدی گنابادی
سلام - - گرچه حقیر به استقلال بیت در غزل اعتقاد دارم و کلا چالش ایجاد کردن در خصوص عدم تناسب د   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : مهسا مولائی پناه
   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : حنظله ربانی
درود - متنی ساده بود تا شعر - هم از نظر ساختار و هم از نظر محتوا - دور از شعر بود - اشعار   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : محمد یزدانی جندقی
سلام محمد علی رضا پور عزیز شاعر گرانقدر . - حقیر را به خوانش اشعارتان فرا خوانده اید ؛ از حسن اعتم   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : محمدعلی رضاپور
سلام و درود بر استاد گرانقدرم جناب خادمیان عزیز! - - استادبزرگوار! فرموده تان درست است و حقیر ه   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : صدرالدین انصاری زاده
فرد اعلی نباشیم! - """""""""""""""""""""" - نمی دانم در ادبیات این کشور چه می گذرد. بهتر بگویم:   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : اله یار خادمیان
سلام و درود میلاد مسعود امام زمان بر شما مبارک باد - - جناب رضا پور عزیز بیت ششم مصرع اول   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : رضا محمدصالحی
سلام و عرض ادب - از استاد صفادل همیشه اشعار خوب خوانده ام و این بار نیز ، ضمن احترام به نظر سرکار   ....    لینک شعر مورد نظر


آرشیو کامل



Share



دست مان به آسمان نمی رسد
 
 
 
آن قدر بي ستاره ام كه نگو!
حتي در جزيي ترين اتّفاق ها
به دنبال تو مي گردم.
در رديف شدن استكان ها،
قار قار كلاغي كه هر غروب،
از آسمان خانه مان مي گذرد.
در رنج بافته هاي دختران آبادي.
خيال كوتاه آمدن هم ندارم.
بي سبب نيست كه مادربزرگ،
آن قدر انتظارت را بال زد،
تا پرنده شد...
بيهوده نيست كه مي گويند
غروب هاي جمعه،
دست مان به آسمان مي رسد.
تا پروانه ها
پروازشان را به فراموشي نسپرده اند،
تكليف شمع ها را روشن كن.
من به تمام قطارهاي جهان مشكوكم...
چقدر، ريل هاي موازي به جايي نرسند...
شانه هايم، به ايستگاه خالي تكيه كنند...
آخرين مسافر سال هاي صلح!
منتظريم در سبد هامان سيب بريزي.
براي مان چراغ بياوري.
هنوز آمدنت را اميدواريم
چون اشتياق كودكي به صبح نوروز!
 
 
 

کلمات کلیدی این مطلب :  ،

موضوعات : 

   تاریخ ارسال  :   1395/4/6 در ساعت : 10:1:41   |  تعداد مشاهده این شعر :  1027


کسانی که این شعر را می پسندند :

ارسال نقد و نظر برای اعضا

   
ارسال نظر برای غیر اعضا







متن های ارسالی برای "نقد" توسط دارنده دفتر شعر قابل مشاهده و تایید نخواهد بود و تنها توسط مسئول بخش نقدها بررسی و تایید خواهند شد. در صورتی که میخواهید نظری را خصوصی برای صاحب اثر ارسال کنید از بخش نظرات استفاده بفرمایید.

علی اصغر اقتداری
1395/4/27 در ساعت : 1:25:51
درود بر شما
گرچه من با شعر سپید زیاد دمخمور نیستم ولی شعرهای سپیدی که از اصول شعری بهره برده باشند را با دقت می خوانم وحتی از خواندن بعضی از آن ها از خواندن یک غزل بیشتر لذت می برم
عنصر خیال در شعر سپید حرف اول را می زند ودراین شعر خانم شکری نوعی شگردهای شاعرانه هرچند بکر وتازه هم نباشنئد به کاررفته که خواننده را وادار به خواندن ادامه ی آن می کند
در این شعر منتظری را می بینیم که به انتظار معشوقی نشسته که مختص او نیست حتی مادر بزرگ" انتظارت را آن قدر بال زد تا پرنده شد " این قسمت شعر بود که نتا خود آگاه مرا به گفتن آفرین واداشت
وچه خوب بودکه از این گونه سطرها در این شعر بیشتر به چشم می خورد


وقتی معشوق مورد خطاب قرار می گیرد واز او خواسته می شود
"آخرين مسافر سال هاي صلح!
منتظريم در سبد هامان سيب بريزي.
براي مان چراغ بياوري.
هنوز آمدنت را اميدواريم
چون اشتياق كودكي به صبح نوروز!"
که به عنوان آخرین مسافر صلح در سبد ها سیب عشق بریزد وبرای کشف حقیقت برایش چراغ
نیازی به آوردن
چقدر، ريل هاي موازي به جايي نرسند...
احساس نمی شود
یکی اززیباییهای شعر این است که مطلع ومقطع موفقی داشته باشد
در ابتدا زمینه چینی برای گفتن نظر خود ودر پایان نتیجه گیری برای این کار
استفاده از ضرب المثل
وقتی استکان ها ردیف می شود خبر از آمدن مهمان دارد ویا کلاغی که با غار غارشومش پیام آورزمستان است شعر خودرا عمق بخشیده ولی وبا گفتن
تا پروانه ها
پروازشان را به فراموشي نسپرده اند،
تكليف شمع ها را روشن كن.
باوجود زیبایی کلام چندانئ موافق نیستم چرا که نوعی تهدید به شمار می آید
نقش پروانه ها به چه کسانی بر می گردد؟ شمع ها هم همچنین
اگر یک معشوق است چرا از شمع ها سخن به میان آمده است وووو
در کل همان گونه که در ابتدای سخنم به طور مبسوط بیان کردم شعر موفقی بود واین مته به خشخاش گذاشتن ها به خاطر سپدقت بیستر شاعر در دیگرکارهایشان فلمی گردید
در پایان
شک ندارم که ایشان نیز از تعالیم استاد صفادل بی بهره نبوده اند
درود بر هردو بزرگوار
معصومه سادات شاکری
1395/5/3 در ساعت : 21:42:32
باسلام وآرزوی بهترین ها،وبانهایت احترام به استاداقتداری واستادایزدی گنابادی،برای نقدی که بیان کردید.تمام مواردی که فرمودیدارزشمندبود ومی پذیرم،حق با استادان است.نقدتان شایسته است.ازتوجه و وقتی که برای شعر ناقابل من گذاشتید،بسیار سپاسگزارم.پاینده باشید.
صادق ایزدی گنابادی
1395/4/27 در ساعت : 13:33:41
سلام بر شاعر محترم
1-ابتدای شعر حس خوبی به حقیر منتقل نمی کند گویا شاعر از فرط ستاره نداشتن به دنبال معشوق می گردد لایه دوم معنایی پاره آغازی این است که اگر ستاره می داشتم دنبال تو نمی گشتم و همین معنا حس مخاطب را دچار چند پارگی می کند ؛یگانگی معشوق دچار چالش می شود در این نوع شعر عاشقانه (ایینی )به لحاظ فرمی و ساختاری باید برجستگی معشوق و یگانگی او حفظ و به مخاطب منتقل شود
شاعر اگر می گفت :آن قدر پر ستاره ام که مگو
با این حال
در جزیی ترین اتفاق ها بدنبال تو می گردم حس پر شکوه تری به مخاطب منتقل می شد
البته ذکر این نکته ضروری است این نوع حرف زدن در مورد این شعر با توجه به ساختار همین شعر صورت می پذیرد ( به اعتقاد حقیر شاعر در شعرش برای مفسر و نقاد (که البته من نقاد نیستم )مشخص می سازد که چگونه در مورد شعر من صحبت کن )
شعر آیینی است و شخصیت محوری شعر معشوقی اسمانی (امام زمان )می باشد
نسبی گرایی و تقلیل و کاهش معشوق در این نحله ی شعر راه ندارد ممکن است در یک شعر عاشقانه امروزی پست مدرن نگاه نسبی و کاهشی و تقلیلی به معشوق وجهی داشته باشد اما این شعر این نوع نگاه را بر نمی تابد
2-منطق تصویری خوبی در جزیی ترین اتفاقات که شاعر به ان پرداخته است نهفته است این منطق استدلال خود را از باور های عامیانه می گیرد و هم چنین باوری های اعتقادی شاعر .
ردیف شدن استکان ها باور عامیانه ی امدن مهمان را تداعی می کند و شاعر با دیدن این تصویر بدنبال معشوق و مهمان منجی خود می گردد یا عبور قار قار کلاغ ها که خبر از یک اتفاق می دهد و شاعر به دنبال همین اتفاق نیز هست
رنج بافته های دختران ابادی منطقش را از باور اعتقادی شاعر می گیرد که بناست معشوق شاعر بیاید و به این رنج پایان دهد
رنج بافته های دختران ابادی نسبت به دو پاره قبلی از منطق کمتر شاعرانه ای بر خور دارست
3-تحلیل محتوای پاره های آغازی شعر ما را به این نکته می رساند که شاعر نوعی انتظار فعال را ترویج می کند و این میتواند نکته مثبت محتوایی این شعر باشد
4-ماجرای مادر بزرگ که در انتظار بال بال زد تا پرنده شد گرچه تعبیر شاعرانه ای از مرگ و سختی انتظار است اما به شدت لو رفته و فرمالیته به نظر می رسد با این وجود این پاره تصویری ممکن است که احساسات تند یک جوان دبیرستانی را جواب گو باشد پاره بیهوده نیست ...دستمان به اسمان می رسد با تمام سادگی اش شاید بهترین قطعه این شعر باشد در گیری و تلاش ذهنی مخاطب از قبل این پاره افزایش می یابد
5- به اعتقاد حقیر شعر با تکلیف شمع ها را روشن کن تمام است پاره های بعدی شعار الوده و نیز کلیشه به نظر می رسند این گونه واگوها در حافظه شعری مخاطب نهادینه شده است و همین نهادینه شدن باعث می شود که لذت کافی را از شعر موجود نبرد
6-شعر سراسر بر محور گزاره های خطی و خبری می چرخد می توان به بکار بردن وجه های استفهامی و التزامی آن را از یکنواختی نجات داد
7- خانم شاکری از شاعران خوب خطه شاعر پرور نیشابور هستند و حقیر در حوزه هنری مشهد شاهد نقد یکی از کتابهای ایشان نیز بوده ام که در آن جلسه شاعر چشمها جناب خدابخش صفا دل نیز حضور داشتند
این را گفتم تا معترف باشم به ارزشمندی شعر جناب شاکری
مخلص تمام شاعران خطه نیشابور از عطار و خیام گرفته تا خدابخش صفادل ، علیرضا بدیع و ابراهیم لگزیان ،
صادق ایزدی گنابادی
محمدرضا جعفری
1395/4/6 در ساعت : 11:21:31
درود.........عالی ست
محمد حسین احمدی
1395/7/30 در ساعت : 13:48:13
وای خدا رحمتشان کناد
مردی که وزن حضورش برای من که غریبه ای بیش نبودم، هنوز ملهم شیرین ترین عاشقانه هاست.

دستبوس همه فرزندان نیشابور اساطیری هستم

ممنون از شما
علی اصغر اقتداری
1395/4/27 در ساعت : 9:23:11
درود مجدد
درنقدی که نوشتم بیشتر به جنبه های مثبت کارتان اشاره کردم اگر نکته ای باقی باشد در این فرصت به آن می می پردازم
شروع شعر بسیار گیراست شاعر در آسمان ها برای یافتن ستاره ی خود سیر می کند ولی بلافاصله به زمین می آید واورا در جزیی ترین اتفاق ها می جوید
اگر سطر اول نبود شاعرانگی کار بیشتر می شد وذهن خواننده را برای دریافت درد شاعر تا نیمه های شعر (تا عصر جمعه که حرف اصلی شاعر یعنی منتظر بودنش را برای موعود نشان می دهد) در گیر می کرد وپس از کشف مقصود شاعر از آن کشف شعری لذت بیشتری می برد
اگر کمی موجزتر هم می بود باز زیبایی اش بیشتر به چشم می آمد
موفق باشی
اطمینان دارم که آینده ی خوبی در پیش رویتان است
محمد حسین احمدی
1395/7/30 در ساعت : 10:12:52
تا پروانه ها
پروازشان را به فراموشي نسپرده اند،
تكليف شمع ها را روشن كن.

خیلی خوشم امد. نه اینکه نقد باشد ولی سلیقه من اگر میبود اینطور مینوشتم:

تا شمع ها
فروغشان را به فراموشي نسپرده اند،
تكليف پروانه ها را روشن كن...

و درود بر شهر فیروزه و مبدع این عنوان، استاد فریدون گرایلی بزرگ که خبری از او ندارم.
معصومه سادات شاکری
1395/7/30 در ساعت : 13:6:27
سلام وسپاس. خدارحمت کند استاد گرایلی را،نویسنده کتاب شهر فیروزه،سال1379 به رحمت خدا رفتند.
بازدید امروز : 9,661 | بازدید دیروز : 20,104 | بازدید کل : 124,251,808
logo-samandehi