آیینه باران.....
چون مادرم آیینه را آیینه باران می کند
از آسمان ها تا زمین، جان را بهاران می کند
زهرا که نامش تا ابد مهتاب را جان می دهد
آیینه ها را یک به یک خورشید تابان می کند
میثاق بسته از ازل، مهرش بود آب روان
دریای مهر است و عمل بر عهد و پیمان می کند
از عشق گویا نسخه ای می آورد از آسمان
چونان طبیبان درد را با عشق درمان می کند
تا مادرم از عرش دارد گوهر و انگشتری
او زرگران فرش را یکباره حیران می کند
سهم قلم شرمندگی در پای عشق مادرم
زیره به کرمان بردن و شرمی که عنوان می کند
جانم مبارک می شود چون نام مادر می برم
سنگینی هر درد را یکباره آسان می کند
زهرا علی بابایی
تاریخ ارسال :
1395/1/11 در ساعت : 1:24:19
| تعداد مشاهده این شعر :
629
متن های ارسالی برای "نقد" توسط دارنده دفتر شعر قابل مشاهده و تایید نخواهد بود و تنها توسط مسئول بخش نقدها بررسی و تایید خواهند شد. در صورتی که میخواهید نظری را خصوصی برای صاحب اثر ارسال کنید از بخش نظرات استفاده بفرمایید.