فاعلات مفعولن فاعلات مفعولن
میگسیخت زنجیری در هوای آزادی
میشکست دیواری کرده عاشقی محدود میفسرد دیوی دون کرده رهروی مسدود
میرمید آهویی از کمند صیادی
با حلاوتی افسون دیدگان اشک آلود شادی و غمی توأم گریههای بغض آلود
دل به مایهای از عشق مینهاد بنیادی
عقلِ تار اینگونه راه نور میپیمود گنجِ مخفیاش اینسان مینمود او مشهود
بیسوادِ مجنونی مینمود استادی
بس فقیه و دانشور در کلاس او مردود روح عالیش گردید چون عجین با معبود