خط مقدم عشق
سنگری خوابیده انجا در پناه خارها
گم شده زیر زمین تاریکتراز غارها
عکس کنعانی نصبهای دلاور در سکوت
زیر نور مرده ی شمع است بردیوارها
گاه خالی گاه پر میعادگاه مردهاست
در کنار شهر خالی مونس اوارها
مردها ازخون و اتش در دل شب می رسند
غرق در ناباوری ها تازه شد دیدارها
بر تن ان حک شده یک ترکش و خون می دود
برتن این مانده رد پنجه ی کفتارها
در سکوت سرد سنگر مرد در خود گمشده
رفته دور از جنگ تا نزدیکی بازارها
بعد پیچیده به یک کوچه و زنگی را زده
بچه ها را دیده پراز غصه چون بیمارها
گریه بی اذن و اجازه امده جاری شده
روی جای زخمها و بوسه های مارها
پرشد اغوش از تفنگ و باز هم اماده باش
می خورد بر هم دوباره سنجش معیارها
23/7/94