ایمیل :   رمز عبور :        فراموشی رمز؟  


آخرین نقدها
نام ارسال کننده : جابر ترمک
درود بر اساتید گرانقدر.... - شعر زیبای استاد و نظرات خوب اساتید را خواندم. تنها چیزی که به نظرم آ   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : ابراهیم حاج محمدی
با سلام و درود. - بر خلاف دیدگاه سرکار خانم بهرامچی بر این باورم که شاعرانگی در بیت بیت این غزل که   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : صادق ایزدی گنابادی
سلام - - گرچه حقیر به استقلال بیت در غزل اعتقاد دارم و کلا چالش ایجاد کردن در خصوص عدم تناسب د   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : مهسا مولائی پناه
   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : حنظله ربانی
درود - متنی ساده بود تا شعر - هم از نظر ساختار و هم از نظر محتوا - دور از شعر بود - اشعار   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : محمد یزدانی جندقی
سلام محمد علی رضا پور عزیز شاعر گرانقدر . - حقیر را به خوانش اشعارتان فرا خوانده اید ؛ از حسن اعتم   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : محمدعلی رضاپور
سلام و درود بر استاد گرانقدرم جناب خادمیان عزیز! - - استادبزرگوار! فرموده تان درست است و حقیر ه   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : صدرالدین انصاری زاده
فرد اعلی نباشیم! - """""""""""""""""""""" - نمی دانم در ادبیات این کشور چه می گذرد. بهتر بگویم:   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : اله یار خادمیان
سلام و درود میلاد مسعود امام زمان بر شما مبارک باد - - جناب رضا پور عزیز بیت ششم مصرع اول   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : رضا محمدصالحی
سلام و عرض ادب - از استاد صفادل همیشه اشعار خوب خوانده ام و این بار نیز ، ضمن احترام به نظر سرکار   ....    لینک شعر مورد نظر


آرشیو کامل



Share



غزل باغ عفیف آباد!
درباغ نظرمی رفت بازلف رها درباد
بی ستروعفاف آمد،درباغ عفیف آباد

می آمد ودردل داشت،سرشاخ شودباشرع
یاپلک به هم می زد،یادست تکان می داد

انگاربلاتشبیه،درصبح حرم ردشد
یک لولی شهرآشوب درمسجدگوهرشاد!

یاپلک به هم می زد،یازلف به هم می ریخت
بالهجه ی بسطامی،بازخمه ی مختاباد

ترکیب لبانش در،هنگام تبسم بود
عکس غزل حافظ،درچشمه ی "رکن آباد"

ردمی شد ومی دیدم،هنگامه به هرسویی
سرگرم نظربازی،باهرچه که باداباد

درخلوت سنجدها،انگارمجسم کرد
همخانگی افرا،همسایگی شمشاد

بادلهره می گفتم:غارتگردین آمد
ای درس سحر،لطفی!ای فیض نسیم،امداد!

هی سوره ی یوسف را،می خواندم وردمی شد
چون نقش زلیخابر،قالیچه ای ازاجداد

پژواک قدم هایش درگوش درختان بود
چون برگ نت باران درنیمه شب خرداد

می گفت ببین درباد،آن بادکنک هارا
دستی بفشان تاابر،توشاعری وآزاد

می رفت وزبانم باز،درولوله بندآمد
ای عشق چه بایدکرد بالکنت مادرزاد!

11/8/94.شیراز
کلمات کلیدی این مطلب :  ،

موضوعات :  عاشقانه و عارفانه ،

   تاریخ ارسال  :   1394/8/12 در ساعت : 17:39:37   |  تعداد مشاهده این شعر :  2822


کسانی که این شعر را می پسندند :

ارسال نقد و نظر برای اعضا

   
ارسال نظر برای غیر اعضا







متن های ارسالی برای "نقد" توسط دارنده دفتر شعر قابل مشاهده و تایید نخواهد بود و تنها توسط مسئول بخش نقدها بررسی و تایید خواهند شد. در صورتی که میخواهید نظری را خصوصی برای صاحب اثر ارسال کنید از بخش نظرات استفاده بفرمایید.

محمدرضا جعفری
1394/8/14 در ساعت : 22:33:5
درود استاد...............در پناه حق موفق باشید انشاالله تعالی.
مصطفی پورکریمی
1394/8/13 در ساعت : 0:47:17
بسیار بسیار زیبا و استادانه بود
موفق باشید
محمدمهدی عبدالهی
1394/8/14 در ساعت : 9:23:17
سلام و عرض ادب برادر بزرگوارم جناب انصاری نژاد عزیز
درود بر شما
لذت بردم
هادی ارغوان
1394/8/12 در ساعت : 18:52:36
رد می شد و می دیدم....
درودشاعر!
دست مریزاد
بازدید امروز : 31,177 | بازدید دیروز : 31,480 | بازدید کل : 123,195,488
logo-samandehi