تا نهد سر به سر نیزه کسی می آید
گوش کن دل که صدای جرسی می آید
کاروان می رود ازشهربرون ،درپی او
بانگ شومی وصدای عسسی می آید
ملک ری چیست که بهرطلبش برسرنی
سر خوشید به دست مگسی می آید
باحسین هرکه دلی داشت خدابا اوبود
با یزید آنکه برای هوسی می آید
نا ندارد که کند گریه زبی آبی طفل
تا کند سیرابش باز خسی می آید
حرف حق تلخ وکس ازکوفه خریدارش نیست
از دِرَم گو که به گرد توبسی می آید
سربده«هل من... »وحجت رابنمای تمام
...و مپندار که فریاد رسی می آید