چشمك بزن اي آتش پاك اهورايي
ساحل نشين ناز من فانوس دريايي
چشمك بزن تا باز گردد امن وآسايش
بر عرشه ي طوفاني امواج هر جايي
اينجا مسافر،موج، كشتي،ناخدا،تنهاست
تنها تراز مفهوم ناميراي تنهايي
اينجا براي ديدنت اميد هايي هست
گفتند با ما جاشوان از دور پيدايي
اما نه انگار آسمان ابري وباراني ست
ديگر نمي بيبند كسي از دور ها جايي
اينجا گره خورده ست كارو بار ماها سخت
فانوس من چندين قدم نزديك مي آيي