سلام بر شاعر بزرگ خدابخش صفا دل
می توانم ادعا کنم که تا کنون شعری از جناب صفا دل
در فضای کتاب و مجازی منتشر نشده است که من ان را نخوانده باشم
در جلسه ی نقدی هم که در حوزه ی هنری مشهد در خصوص کتاب "باران رااز سر سطر بنویس "بر گزار شد شرکت داشتم مطالبی هم تحت چندین عنوان یادداشت کرده بودم که اگر فرصت شد بیان کنم ولی یاد م هست که در ان جلسه چنان دقیق و موشگافنه به کتاب مذکور توجه شد که دیگر جایی برای صحبت کردن حقیر باقی نماند
و اما قبل از اینکه در خصوص شعر بالا مطالبی راقلمی کنم معترفم به قدرت شاعری جناب صفادل بدون هیچ شک و شبه ای .
زبان نو تکیه بر جنبه های حسی و عاطفی و عاشقانه سرایی های عالی از ویژگی های کلی شعر جناب صفادل است جناب صفا دل به درستی رگ حسی مخاطب را یافته است وانچنان بر انها پا می گذارد که تعجب بر انگیز است
حقیر درعاشقانه سرایی نام شاعر چشم ها رابر جناب صفادل نهاد ه ام غزلی از ایشان را نمیتوان یافت که با چشم تصویر سازی نشده باشد واین به منطق شعر عاشقانه نیز نزدیک است چرا که چشم بر جسته ترین نمود زیبایی است به ماند که بعضی از منتقدین شعر جناب صفادل بر این اعتقادند که گرچه جناب صفا دل از نظر زبان نو گراست اما در جهت بیان وپرداخت ها و نوع نگاه همچنان بر اسلوب های شناخته شده است
و اما این شعر
حقیر در خصوص شعر آیینی بر این اعتقادم که شعر سروده شده باید تمام مولفه هایش به نوعی با موضوع نهفته باشد به شکلی که نتوان ان را در هیچ وضعی بکاربرد و تا حدودی این شعر از این نظر موفق است
اینکه می گویم تا حدودی موفق است به این دلیل می باشد که ابیات
تو را سرشت خدا، شعر ناگهان باشی
تو را سرشت که از جنس آسمان باشی
مسیر آینه ها را مباد گم بشویم
تو را سرشت، مگر در زمین نشان باشی
به آب های جهان بلکه آبرو بدهی
برای تشنگی باغ ها ، امان باشی
شبیه عطر پراکنده در گلستان ها،
همیشه لایق آنی که بیکران باشی!
را می توان در وضع های دیگری هم بکار برد بعضی از دوستان خلط مبحث می فرمایند که مگر چه عیب دارد که شعر قابلیت جابجایی داشته باشد این حرف اگر چه درست است اما جایگاه طرح ان در نوع و لون شعر دیگریست که این مقال محل طرح ان نیست
از دیگر ویزگی هایی که باید در شعر عموما و درشعر ایینی خصوصا لحاظ شود منطق تصویرست که یا خود شاعر این منطق را می افریند و مخاطب را به سکوت وادار می کند و یا این منطق
از دل تاریخ و روایت صادر می شد
به عنوان مثال بیت
به کربلا، پس از آن ماجرا، صلاح این شد،
که داغ دارترین مادر جهان باشی
ادعای شاعر با آنچه که در حافظه تاریخی مخاطب موجود است قدرت اقناع می یابد مخاطب به خوبی با واژه کلی و گذرای ماجرا و کربلا ارتباط پیدا میکند انچنانی که حتی به کار بردن به به جای در برایش بیرون زده نیست
و اما این بیت به یمن مادری ات، آب ها زلال شوند
و تا همیشه ی این فصل ها روان باشی
منطق خود را فقط از عظمت ممدوح میگیرد ادعای شاعر نه با پرداختی شاعرانه قانع کننده است و نه متکی بر روایت و یا تاریخ
و ایضا بیت به آب های جهان بلکه آبرو بدهی
برای تشنگی باغ ها ، امان باشی
ضمن اینکه در این بیت امان باشی نمی توان بهترین گزینه برای پایان دادن به این بیت باشد
جناب صفا دل
تکرار عبارات تو را سرشت ویا نوشت نام تو را گرچه به هارمونی موسیقی شعر کمک کننده است و بر نوعی ناکید دلا لت دارد اما اندگی تردید در بکار بردن این تعابیر لازم است
و در پایان ورود کلمه داستان به بیت نوشت نام تو را، این چنین مقدر شد:/که دردناک ترین بخش داستان باشی نیاز به کمی تمهید اندیشی داشت به نظر می رسد ورود این واژه بدون پیش مقدمه تا حدی تاثیر گذاریش را از دست می دهد
از تمام عزیزان سایت عذر خواهم که مطالب حقیر به سمت نوعی مانیفست سر شار از باید و نباید های پراکنده می رود و شاید بر نقدی علمی و منسجم استوار نباشد
حقیر تا اندازه ای بر بنیاد های علمی نقد شعر آگاهم اما چکنم که متعلق به دهه ی شصتم
نسلی که دوران جوانی خود را با گلوله وخمپاره سپری کرده است و نمیتواند چندان علمی و منطقی بینیشد