سلام بر شاعر محترم
1- "برداشتند هر تکه ای از سر زمینم را "یک اشکال کوچولو وزنی دارد "د "در برداشتند تلفظ نمی شود
2- درک شاعر از ترک مولانا توسط شمس تبریزی یک درک سطحی و نادرست است و گرنه شمس تبریزی را جایگاه شخصیت های اجتماعی قرار نمی داد اصولا شاعر باید بداند که رابطه شمس و مولانا از لون و جنسی است که نمی تواند به این سادگی دست مایه ی یک مفهوم اجتماعی واقع شود مگر با یک تمهید اندیشی خاص که به گفته فروغ همراه با عرق ریزان روح باشد
3- در بیت اول بین دو مصراع ارتباط سالم و منظمی بر قرار نیست می توان اسمان ریسمان بافت و ارتباطی جور کرد اما رسایی شعر برباد فناست (وقتی برادر را برادر کشت کافی بود می توان هابیل و قابیل را در ذهن بازسازی کرد و چیزهایی با توجه به گندم حضرت ادم سر هم کرد اما باور بفرمایید روان نیست به شدت ذهنی و انتزاعی می شود همچنین بیت دوم )
در همین چهار پاره اول ارتباط زمانی معقولی نیز بر قرار نیست
4- اصولا شاعر این شعر گرفتار نوعی مضمون سازی است و به غلط این گمانه در وی ایجاد شده است که مثلا با با معاهده ترکمنچای و اتش زرتشت می توان
به سطحی از شعر دست یافت در صورتیکه اگر منطق و چسبدگی طبیعی درساحت این مضمون سازی ها به وجود نیاید این گونه پرداخت های انتزاعی نه تنها شاعرانه نیستند بلکه می توانند ازار دهند نیز باشند
شاعر محترم متاسفانه با جنبه های احساسی و عاطفی شعر نیز ساده انگارانه و سطحی بر خورد کرده ست
من عذر می خواهم که خنجر می خورد پشتم
شاعر با عبارت "من عذر می خواهم " می خواهد به نوعی احساسات مخاطب را درگیر کند که متاسفانه به این دلیل که اساس و دلیل عذر خواهی مشخص نیست در به چالش کشیدن عواطف خواننده شعر موفق نیست و این بیت به سمت نوعی از شوخی و طنز رفته است که با هارمونی شعر هماهنگ نیست