ایمیل :   رمز عبور :        فراموشی رمز؟  


آخرین نقدها
نام ارسال کننده : جابر ترمک
درود بر اساتید گرانقدر.... - شعر زیبای استاد و نظرات خوب اساتید را خواندم. تنها چیزی که به نظرم آ   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : ابراهیم حاج محمدی
با سلام و درود. - بر خلاف دیدگاه سرکار خانم بهرامچی بر این باورم که شاعرانگی در بیت بیت این غزل که   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : صادق ایزدی گنابادی
سلام - - گرچه حقیر به استقلال بیت در غزل اعتقاد دارم و کلا چالش ایجاد کردن در خصوص عدم تناسب د   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : مهسا مولائی پناه
   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : حنظله ربانی
درود - متنی ساده بود تا شعر - هم از نظر ساختار و هم از نظر محتوا - دور از شعر بود - اشعار   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : محمد یزدانی جندقی
سلام محمد علی رضا پور عزیز شاعر گرانقدر . - حقیر را به خوانش اشعارتان فرا خوانده اید ؛ از حسن اعتم   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : محمدعلی رضاپور
سلام و درود بر استاد گرانقدرم جناب خادمیان عزیز! - - استادبزرگوار! فرموده تان درست است و حقیر ه   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : صدرالدین انصاری زاده
فرد اعلی نباشیم! - """""""""""""""""""""" - نمی دانم در ادبیات این کشور چه می گذرد. بهتر بگویم:   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : اله یار خادمیان
سلام و درود میلاد مسعود امام زمان بر شما مبارک باد - - جناب رضا پور عزیز بیت ششم مصرع اول   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : رضا محمدصالحی
سلام و عرض ادب - از استاد صفادل همیشه اشعار خوب خوانده ام و این بار نیز ، ضمن احترام به نظر سرکار   ....    لینک شعر مورد نظر


آرشیو کامل



Share



دیدی آخر دخترم ...

بسم الله

زبان حال رأس نورانی اباعبدالله(ع) در خرابه شام


دیدی آخر دخترم یک بار دیگر آمدم
شوق دیدارِ تو باعث شد که با "سر" آمدم

جان من، شیرین زبانی های خود از سر بگیر؛
طعم لبخند تو شیرین تر ز کوثر، آمدم

قول دادم از سر نی تا بیایم پیش تو؛
بعد صد بار از نی افتادن من آخر آمدم

همنشین عمه بودی در بلاها، دخترم!
من هم از پیش سر خونین اکبر آمدم

دیدم از بالای نی، سیلی فراوان خورده ای
روضه ی مکشوفه ی غم های مادر، آمدم

قدر یک شب هم شده امّ ابیها گشته ای
من پدر بودم که بر زانوی دختر آمدم

گرد خاکستر بگیر از صورت بابای خود
"ها" بر این آیینه ام کن،چون مکدر آمدم

حک شده نام عدو ها روی پیشانی که من؛
دست به دست از ابتدا تا عمق لشگر آمدم

غصه ی زخم لب و دندان بابا را مخور
تا که دیدم آستین ها گشته معجر، آمدم

مثل عمه لب بر این حلقوم پر خونم گذار
بوسه میخواهم که با رگ های حنجر آمدم

بغض در حلق تو بابا را پریشان می کند
جان بابا چشم خود وا کن و بنگر، آمدم
ح.م

ویرایش نشده اما 
در مجلس روضه خوانده شد...

یا علی مددی....

 

کلمات کلیدی این مطلب :  خرابه ، شام ، سه ساله ، رأس الحسین(ع) ، اباعبدالله(ع) ، رقیه (س) ،

موضوعات :  عاشورایی ، آیینی و مذهبی ،

   تاریخ ارسال  :   1393/8/19 در ساعت : 19:3:26   |  تعداد مشاهده این شعر :  816


کسانی که این شعر را می پسندند :

ارسال نقد و نظر برای اعضا

   
ارسال نظر برای غیر اعضا







متن های ارسالی برای "نقد" توسط دارنده دفتر شعر قابل مشاهده و تایید نخواهد بود و تنها توسط مسئول بخش نقدها بررسی و تایید خواهند شد. در صورتی که میخواهید نظری را خصوصی برای صاحب اثر ارسال کنید از بخش نظرات استفاده بفرمایید.

اله یار خادمیان
1393/8/20 در ساعت : 6:37:23
سیار بسیار عالی بود اما سراپا حزن و اندوه اجرت به
همان سر بریده و مقدس جاودانه باشی
حنیف منتظرقائم
1393/8/20 در ساعت : 10:18:7
سلام علیکم
ممنون از لطف شما و دعای خیرتون
مرضیه عاطفی
1393/8/21 در ساعت : 11:49:35
یا صاحب الزمان آجرک الله...عجل علی ظهورک!

همواره در مسیر پاکان عالم باشید.
یاعلی(ع)
حنیف منتظرقائم
1393/8/21 در ساعت : 12:50:17
سلام و نور
ممنون از دعای خیرتون
التماس دعا
یا علی مددی
شبنم فرضی زاده
1393/8/20 در ساعت : 9:17:30
درود
احساس زیبایی خلق کردی شاعر
یاد غزل چندماه پیشم افتادم
وبغض وحس ان لحظه :

دارد صدای ناله ی اصغر می اید
تیری سه شعبه از- شبِ خنجر- می اید

پیچیده صحرا آسمان را در دلِ خود
وا حیرتا از هیبت محشر می اید

چشمان دختر بچه ای را آب برده
-عمه, عمو عباس تان اخر می اید-

در خواب دیدم, مادرم زهرا هم اینجاست
دارد صدای گریه ی حیدر می اید

ازدور یک سایه شبیه کوه,پیداست
زینب ,زنی که مثل یک لشکر می اید

-باید به بی بی بغض هایم را بگویم-
آری فقط از دست زینب بر می اید....

بی بی چرا بابا نیامد ؟حرف دارم
بابا که پای صحبت دختر می اید


می خواهم از رنج عطش هامان بگویم
لب های تشنه با دلی پر پر... می اید

از درد این سیلی که جایش سرخ مانده
از خون زخمِ دست آن کافر...می اید

از خیزران, از معجری که پاره میشد
بابا که این را بشنود دیگر می اید...

**
لالا رقیه ,یادگار عشق...لا لا
بابا برای دیدنت با سر می اید

التماس دعا داریم
حنیف منتظرقائم
1393/8/20 در ساعت : 10:20:30
سلام و نور
زنده باشید
بسیار عالی بود
شبه شعر ما به قدرت و زیبایی شعر شما نیست

محتاج تریم به دعا
یا علی مددی
بازدید امروز : 2,682 | بازدید دیروز : 58,829 | بازدید کل : 124,020,111
logo-samandehi