بانگ ترتیلی که روی نیزه هاپیچیده است
بند بند مصحفی در بوریا پیچیده؛ است
از حرم داغ عطش چون خیمه ابری کبود
دود آه تشنگان را تا کجا پیچیده است?
تا چهل منزل اسارت در گلویم رود رود
ناله هذا حسین بالعرا پیچیده است
درد :اسیری درد :غربت درد :تنهایی، مرا
درد در هر مهره پشت دوتا پیچیده است
گاه در زنجیر غم مانده ست از رفتار؛ دست
در نشیب راه غربت گاه پا ؛پیچیده است
دشت شاهد بود با گرد سم اسبانشان
باد ذرات تنت را در فضا پیچیده است
لابلای شیون اهل حرم در گوشم آه
خنده های مست مشتی بی حیا پیچیده است
روبریت بودم و دیدم خم خنجر چطور
بر گلو گاه تو اما از قفا پیچیده است
روبرویم هستی و تا ساعتی دیگر به شام
عطر گیسوی تو در تشت طلا پیچیده است...
تاریخ ارسال :
1393/7/29 در ساعت : 13:0:52
| تعداد مشاهده این شعر :
614
متن های ارسالی برای "نقد" توسط دارنده دفتر شعر قابل مشاهده و تایید نخواهد بود و تنها توسط مسئول بخش نقدها بررسی و تایید خواهند شد. در صورتی که میخواهید نظری را خصوصی برای صاحب اثر ارسال کنید از بخش نظرات استفاده بفرمایید.