ایمیل :   رمز عبور :        فراموشی رمز؟  


آخرین نقدها
نام ارسال کننده : جابر ترمک
درود بر اساتید گرانقدر.... - شعر زیبای استاد و نظرات خوب اساتید را خواندم. تنها چیزی که به نظرم آ   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : ابراهیم حاج محمدی
با سلام و درود. - بر خلاف دیدگاه سرکار خانم بهرامچی بر این باورم که شاعرانگی در بیت بیت این غزل که   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : صادق ایزدی گنابادی
سلام - - گرچه حقیر به استقلال بیت در غزل اعتقاد دارم و کلا چالش ایجاد کردن در خصوص عدم تناسب د   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : مهسا مولائی پناه
   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : حنظله ربانی
درود - متنی ساده بود تا شعر - هم از نظر ساختار و هم از نظر محتوا - دور از شعر بود - اشعار   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : محمد یزدانی جندقی
سلام محمد علی رضا پور عزیز شاعر گرانقدر . - حقیر را به خوانش اشعارتان فرا خوانده اید ؛ از حسن اعتم   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : محمدعلی رضاپور
سلام و درود بر استاد گرانقدرم جناب خادمیان عزیز! - - استادبزرگوار! فرموده تان درست است و حقیر ه   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : صدرالدین انصاری زاده
فرد اعلی نباشیم! - """""""""""""""""""""" - نمی دانم در ادبیات این کشور چه می گذرد. بهتر بگویم:   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : اله یار خادمیان
سلام و درود میلاد مسعود امام زمان بر شما مبارک باد - - جناب رضا پور عزیز بیت ششم مصرع اول   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : رضا محمدصالحی
سلام و عرض ادب - از استاد صفادل همیشه اشعار خوب خوانده ام و این بار نیز ، ضمن احترام به نظر سرکار   ....    لینک شعر مورد نظر


آرشیو کامل



Share



مولانا انسانی تماشایی
 

هوالجمیل
بشنو ازنی چون حکایت می کند.........!!
ایران اسلامی ادبیاتی شیرین و دل انگیز دارد، ادبیاتی که چون گلستانی شکفته دربهار،معطر است و دیدنی و سرشارازعطر و بویی که روح بشررا تلطیف می دهد.
ادبیات ما با انسان وانسانیت و فطرت و سرشت اوپیوندی هویتی دارد . بوی دل می دهد، بوی خویشی و خویشاوندی .و اصلا شیرازه هویت ما را تنظیم میکند.  ما را به ما می شناساند، انسان هارا به هم نزدیک می کند؛ جنبه های تعلیمی واخلاقی دارد؛ ارزش های ما در او نهفته است و پل انتقال این ارزش ها به نسل های آینده است .
ادبیات ما آیینه فرهنگ ماست و ما خود را در او می بینیم، غذای روح ماست و ما به آن عشق می ورزیم و زندگی می کنیم؛ اصلا خود ماست؛ تکه ای ازوجود ماست؛ همه ی ماست؛ تاریخ رنج ها وشادی های ماست .
ادبیات ،خود هنر است، هم با زیبایی های هستی سر و کار دارد وهم با عواطف واحساسات ما و شناخت آن نیاز امروز و همیشه ماست.
اگر روزی بنام مولانا در تقویم ما ثبت است، روز تجلیل از فرهنگ و معارف ماست، فرهنگی که در آیینه آن عشق وعرفان و هنر و ایمان ما متجلی است .
اگرچه امروز این آیینه کمی مکدرگردیده است اما وظیفه هنرمندان، شاعران و سخنوران و دردمندان این است که آن را صیقل دهند و ملال ها وغبارها را ازآن برگیرند و نسل امروزرا برای شناخت خویشتن خویش بدان وصل کنند.

واما مولانا کیست؟ انسان شگفتی که درگستره فرهنگ و زبان ایران زمین پدیدار گشته است وعالمی را به خویش مشتاق ساخته است و شوری درافکنده است .
انسان عجیبی که هرلحظه نومی شده است و اگربود همچنان موج موج طراوت و تازگی داشت؛ دریای بی پایانی که گوهرخیزاست و لبریزاز در و مرجان . عشق را با او می توان شناخت. عشقی که ازل را به ابد پیوند داده است، عشقی که هرلحظه آتش می افروزد و گلگون می شود.
آدمی برای توصیف مولانا این دریای مواج و کرانه ناپیدا، متحیر است ازکجا شروع کند؟ از زندگی نوجوانی و مهاجرت او با پدرفرهیخته اش که درسال 616 هجری به سمت نیشابورحرکت کردند و در آغاز، عطارنیشابوری این عارف بزرگ وشاعرشهیر و شهید را زیارت نمودند وعطار گفت این کودک روزگاری آتش به خرمن سوختگان زند.یا ازاقامت او درآسیای صغیرو قونیه وآشنایی او با انسانهایی بزرگ ومؤثرچون برهان الدین محقق ترمذی، محی الدین عربی عارف بزرگ و متفکر، شمس تبریزی، صلاح الدین زرکوب و حسام الدین چلبی که هر کدام بویژه شمس تیریزی تأثیرات ناب وشگفتی را بر روح بلند او نهاده اند .
از چه بگوییم؟ ازاثرعظیم  او مثنوی معنوی که طی 15 سال درعهد دوستی او با حسام الدین چلبی خلق شد و طوفان آفرید یا ازدیوان شمس تبریزی که درفراق شمس و به اشتیاق او سرود وبیت بیت آن را به آن استاد عظیم خویش تقدیم کرد وهیچ اسمی ازخود در آن نگذاشت وحتی تخلص ها هم همه بنام شمس است وآدمی متحیرمی ماند ازاین ایثار و وارستگی و ازاین دلدادگی وعشق.
دیوان شمس تبریزی لبریز است ازحیات وعشق و شیدایی، حرکت و پویایی، موج و اوج و طوفان، آتش وعطش وجنون و بی قراری های روح بی تاب عاشقترین انسان آن روزگار درخاک.
مولانا این غزل ها را درهجران بزرگترین دلارام خویش یعنی شمس سروده است.
در این غزلیات درد فراق و سوز و گداز درجدایی شمس پیدا است و نه تنها همین که دریایی است ازمعارف و انسان شناسی .
دیوان شمس بزرگترین اثرمولانا است و آینه عشقی است غریب وآتشین که درهیج کجای ادبیات ما نظیرندارد.
او که با تشنگی وعطش همواره کمال انسان را می جست مضمونی زیباترازشمس نیافت وشمس درنظر او جلوه ایست از یار واقعی و ازمصرع :" گفت آنچه یافت می نشود آنم آرزوست".
مولانا بعد از دیدن شمس اوراق را همه شست و همدرس اوشد وازهر آنچه تعلق داشت دست کشید و وادی سلوک را جست.
معشوق واقعی مولانا شمس نبود زیرا می دانست شمس هم محدود است وشمس آفرین را باید جست و لذا شمس ها را پی درپی به دنبال شمس آفرین در می نوردید تا به دلارام واقعی برسد.
دامنه تخیل، عشق و طوفان درون اوآغاز تا پایان عالم را در بر می گیرد. او این عشق و آتش را به زبان شعربیان کرده است آنهم نه با زبان درباریان و روشنفکران بلکه با بیانی ساده و مردمی و درقالب قصه هایی شنیدنی و درک کردنی.
او که از گذرگاه میراث عرفانی سنایی وعطاربه اینجا رسیده است همه چیزرا از دولت قرآن دارد و همه عزت و بزرگی اش ازایمان وعرفان است و مثنوی خود را تفسیرناب قرآن می داند.
مثنوی او شش دفتردارد و با دفتر ششم دفترعمر خود مولانا هم بسته می شود وحکایات مثنوی پیمانه های معرفت بشری است واو برای انتقال این معارف و فرهنگ داستان را اختیار کرده است. وداستانها درحقیقت نقد حال ماست.
آغازمثنوی او نی نامه ای است بی نظیر و منظور مولانا از «نی » انسان کامل و روح قدسی است.
روحی که خداوند به انسان امانت داده است و سرانجام « روزی رخش ببیند و تسلیم وی کند».
روحی که درغربت آباد زمین دائما بی قراری می کند و از مهجوری و مستوری می نالد و به دنبال نیستان وصال به هر دری می زند؛ و شاید منظور از نی خود مولانا هم باشد که از جدایی ها شکایت می کند و سینه ای شرحه شرحه از فراق می طلبد.
ناله هایش همه آتش عشق است وحدیثش همه پرخون و قصه هایش لبریز از جنون. او خود  را در این مقدمه مثل ماهی می داند که از آب اقیانوس عرفان الهی سیر نمی گردد وهر کس را که از این جذبه نداده باشند بیچاره و حقیر می شمارد.
او درسراسر مثنوی در پی اتصال این نی به نیستان آغازین است. او خود را نی ای می  داند که با نفس معبود در ارتباط است و هر چه شعر و تغزل دارد. همه از اوست یعنی او هیچ است و هرچه هست معشوق است و هر گاه معشوق به عاشق توجهی نکند عاشق بی پروبال است ورو به زوال.و چکیده 26 هزار بیت در این نی نامه جمع است و همه حکایت ها و شکایت ها از این نی است.
مولانا این مرغ باغ ملکوت که درخاکدان زمین چند روزی از بدنش قفسی ساخته بودند. در سن 68 سالگی در پنجم جمادی الاخرسال 672 هجری قمری به هنگام غروب آفتاب به سوی معبود خویش پرواز کرد و همه مردم عصرخود را داغدارساخت.
در سوگ او همه گریستند و نالیدند و درتشییع  جنازه او  وبر مزار او خلقی عظیم گرد آمدند و از آن تاریخ تا کنون بر قبه خضراء مزارش  مراسم و آداب عاشقانه و عارفانه جاریست وصدای سخن عشق او همچنان در تاریخ طنین دارد.
روحش شاد باد.

کلمات کلیدی این مطلب :  ،


   تاریخ ارسال  :   1393/7/18 در ساعت : 16:2:57   |  تعداد مشاهده این شعر :  478

ارسال نقد و نظر برای اعضا

   
ارسال نظر برای غیر اعضا







متن های ارسالی برای "نقد" توسط دارنده دفتر شعر قابل مشاهده و تایید نخواهد بود و تنها توسط مسئول بخش نقدها بررسی و تایید خواهند شد. در صورتی که میخواهید نظری را خصوصی برای صاحب اثر ارسال کنید از بخش نظرات استفاده بفرمایید.

هستی ثنایی
1393/7/21 در ساعت : 11:29:6
درود بر شما جناب محمدی کویری
نمی دانم مطلبی را که در همین رابطه است شما و سایت محترم اجازه می دهید ...ذیل موضوع مولانا از اریک هرملین سوئدی مربوط به مولانا که در 140 سال پیش زندگی می کرده است قرار خواهید داد یا خیر ؟
هرملین ...مولانا و خیام.......Eric Hermelin .... .ایرانی‌ تر از ایرانی
اریک هرملین، نویسنده و سیاستمدار سوئدی بود که در ۱۴۰ سال پیش در جنوب سوئد در یک خانواه ثروتمند و اشرافی، به دنیا آمد.
تنها کسی‌ که در دنیا، نیمی از زندگی‌ و تمامی ثروتش را در جهت انتشار و ترجمه آثار ادبی‌ ایران، سرمایه گذاری کرده و به خاطر این کار مجبور به تحمل، تنهایی، طرد از اجتماع و خانواده و پذیرش القابی مانند الکلی، خود آزار و دیوانه شده است، یک نفر سوئدی است و چرا همه اینها را تحمل کرده است؟؟،..... بله، عشق به خیام و مولانا
هرملین در اواخر عمر، با جانی شیفته با مولانا همدم شد، و بدون دیوان اشعار مولانا در هیچ کجا ظاهر نمی‌شد و تمامی تلاشش این بود که انسان اروپایی را با پیام و عرفان مولانا آشنا سازد. وی به قدری تحت تاثیر ادبیات ایران قرار گرفته بود که تمامی آثار ترجمه شده ایرانی‌ را با سرمایه شخصی‌ خودش چاپ و منتشر کرد و تمامی ثروت خانودگیش و نیمی از زندگانیش را در این راه گذشت، و همین کارش باعث شد که دشمنان زیادی در بین دشمنان ایران پیدا کند و به او تهمت‌های از قبیل دیوانه، خود آزار و الکلی بزنند. ولی‌ در انتها، سبک زندگی‌ که برای خودش انتخاب کرده بود، الگوی بسیاری از اندیشمندان و نویسندگان غربی قرار گرفت و به خاطر این انسان بزرگ و شریف است که آثار ادبی‌ ایران از سوئدی به دیگر زبانهای اروپایی ترجمه، و مورد تحسین و تقدیر قرار گرفته شده است، چرا که آثار پارسی که به وسیله وی به سوئدی ترجمه شده، از بی‌ نقص‌ترین و معتبر ترین، آثار ترجمه شده دنیا محسوب میشود.
در آن دوران زبان پارسی، زبان رسمی‌ کشور هندستان بود، و بعد‌ها انگلیسیها زبان پارسی‌ را در هندستان ممنوع کردند و زبان هر کسی‌ که به زبان پارسی‌ حرف میزد را میبریدند. و اگر انگلیس این دشمن قسم خورده، روانی‌ و بی‌شرم، این کار را در حدود ۱۰۰ سال پیش نکرده بود، امروز زبان پارسی، زبان مادری حداقل ۱،۵ میلیارد آدم در دنیا بود.
ولی‌ در آن زمان هنوز زبان پارسی‌، زبان رسمی‌ هندستان بود. و هرملین پس از فرا گیری زبان پارسی‌ و پس از بازگشت به سوئد به ترجمه آثار پارسی‌ به سوئدی مشغول شد و حدود ۱۰ هزار صفحه از ادبیات پارسی‌ را به سوئدی بگرداند. که از این میان میتوان از بوستان و گلستان سعدی، گلشن راز شبستری، رباعیات خیام، آثار سنائی و واعظ کاشفی، پند نامه و منطق الطیر، تذکرة‌الاولیا از عطّار، مثنوی از مولانا، برگزیده هایی از شاهنامه، اسکندر نامه نظامی و کلیله و دمنه را میتوان نام برد.


نام و یادش گرامی‌ و جاوید باد. به امید روزی که بتوانیم از این مرد شایسته و بزرگ قدردانی‌ کنیم.

هم اکنون 14 سال (شمسی) و 5 ماه و 9 روز و 4 ساعت و 42 دقیقه و 16 ثانیه است همراه شماییم 455517736.067 و زمان همچنان در گذر است ...
بازدید امروز : 1,691 | بازدید دیروز : 6,975 | بازدید کل : 123,420,844
logo-samandehi