ایمیل :   رمز عبور :        فراموشی رمز؟  


آخرین نقدها
نام ارسال کننده : جابر ترمک
درود بر اساتید گرانقدر.... - شعر زیبای استاد و نظرات خوب اساتید را خواندم. تنها چیزی که به نظرم آ   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : ابراهیم حاج محمدی
با سلام و درود. - بر خلاف دیدگاه سرکار خانم بهرامچی بر این باورم که شاعرانگی در بیت بیت این غزل که   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : صادق ایزدی گنابادی
سلام - - گرچه حقیر به استقلال بیت در غزل اعتقاد دارم و کلا چالش ایجاد کردن در خصوص عدم تناسب د   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : مهسا مولائی پناه
   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : حنظله ربانی
درود - متنی ساده بود تا شعر - هم از نظر ساختار و هم از نظر محتوا - دور از شعر بود - اشعار   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : محمد یزدانی جندقی
سلام محمد علی رضا پور عزیز شاعر گرانقدر . - حقیر را به خوانش اشعارتان فرا خوانده اید ؛ از حسن اعتم   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : محمدعلی رضاپور
سلام و درود بر استاد گرانقدرم جناب خادمیان عزیز! - - استادبزرگوار! فرموده تان درست است و حقیر ه   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : صدرالدین انصاری زاده
فرد اعلی نباشیم! - """""""""""""""""""""" - نمی دانم در ادبیات این کشور چه می گذرد. بهتر بگویم:   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : اله یار خادمیان
سلام و درود میلاد مسعود امام زمان بر شما مبارک باد - - جناب رضا پور عزیز بیت ششم مصرع اول   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : رضا محمدصالحی
سلام و عرض ادب - از استاد صفادل همیشه اشعار خوب خوانده ام و این بار نیز ، ضمن احترام به نظر سرکار   ....    لینک شعر مورد نظر


آرشیو کامل



Share



اصفهان...آب...آب...
بي آب مي بينم دريغا اصفهان را
بي تاب مي بينم زمين و آسمان را
كرمان و رفسنجان و يزد و آن طرف تر
در جستجوي آب مي گردم جهان را
از كوهرنگ  و زردكوه بختياري
جويم نشان زنده رود بي نشان را
بي آب مي گويم حديث ابر و باران
تا شايد احيا سازم اين طبع روان را
در شعرهايم بي رديف آب هر روز
آبي زنم با اشك، اندوه نهان را
دردا كه نام زنده رودش (زنده بود) است
شهري كه دارد در دل آشوب خزان را
نامهربانان آب را تاراج كردند
اندوهگين كردند خلق مهربان را
ديدم به جاي زنده رود مرده جاري
از چشم ها بر گونه ها اشك روان را
فرهنگ و تاريخ و تمدن اشك ريزند
چون بنگرند اين حال و روز و داستان را
مرده است شهر شيخ و مير و خواجه افسوس
نابود پنداريد ديگر اصفهان را
نابود پنداريد شهري را كه روزي
مي ساخت غرق عيش و مستي روح و جان را
شد چون كوير خشك اقليمي كه روزي
مي كرد خيره چشم حوران جنان را
من مانده ام ، با دفتر شعري عطشنا ك
تا با غزل برپا كنم آتشفشان را
اين داغ را نامم غزل ، اين درد را شعر
 شايد كنم بيدار، خواب آلودگان را
کلمات کلیدی این مطلب :  اصفهان ، زاينده رود ، آب ،

موضوعات :  اجتماعی ،

   تاریخ ارسال  :   1393/6/31 در ساعت : 9:45:1   |  تعداد مشاهده این شعر :  724


کسانی که این شعر را می پسندند :

ارسال نقد و نظر برای اعضا

   
ارسال نظر برای غیر اعضا







متن های ارسالی برای "نقد" توسط دارنده دفتر شعر قابل مشاهده و تایید نخواهد بود و تنها توسط مسئول بخش نقدها بررسی و تایید خواهند شد. در صورتی که میخواهید نظری را خصوصی برای صاحب اثر ارسال کنید از بخش نظرات استفاده بفرمایید.

مژگان روحانی
1393/7/1 در ساعت : 12:46:48
درود بر شما
بسیار زیبا
...
و سپاس فراوان از همراهي و همدلي شما.
محمدمهدی عبدالهی
1393/6/31 در ساعت : 21:13:9
سلام و عرض ادب بزرگوار
درود بر شما
زيبا بود
...
سلام . درود و سپاس از لطف هميشگي تان.
شکیبا غفاریان
1393/6/31 در ساعت : 11:7:21
درود بر شما
به امید روزهای بهتر ..
در مصرع اول بیت آخر احتمالا اشتباه تایپی رخ داده
مانا باشید
...
ممنون از دقت و حسن نظرتان. درود بر شما.اصلاح شد.
بازدید امروز : 8,179 | بازدید دیروز : 31,480 | بازدید کل : 123,172,490
logo-samandehi